سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دل دریا
پنج شنبه 89 بهمن 21 , ساعت 4:4 عصر

جز  تو که را دارم......
خدایا آن چنان تار و پود وجود ما را با عشق عجین کن که در وجودت محو شویم، که جز تو کسی را نپرستیم،جز تو چیزی نخواهیم،جز تو چیزی نبینیم...جز تو مونسی نگیریم،جز تو پناهگاهی نپذیریم،جز تو آرزویی نداشته باشیم...
انسان گاهگاهی خود را فراموش می کند ، فراموش می کند که بدن دارد، بدنی ضعیف و ناتوان که، در مقابل عالم و زمان کوچک و ناچیز و آسیب پذیر است ، فراموش می کند که همیشگی نیست، و چند صباحی بیشتر نمی پاید، فراموش می کند که جسم مادی او نمی تواند با روح او هم پرواز شود، لذا این انسان احساس ابدیت و مطلقیت و غرور و قدرت می کند، سرمست پیروزی و اوج آمال و آرزوهای دور و دراز خود ، بی خبر از حقیقت تلخ و واقعیتهای عینی وجود ، به پیش می تازد و از هیچ ظلم وستم رو گردان نمی شود. اما درد آدمی را به خود می آورد ، حقیقت وجود او را به آدمی می فهماند و ضعف و زوال و ذلت خود را درک می کند و دست از غرور کبریایی برمی دارد ، و معنی خودخواهی و مصلحت طلبی و غرور را می فهمد و آن را توجه نمی کند .
خدایا من کوچکم ، ضعیفم ، ناچیزم ، پر کاهی در مقابل طوفانها هستم . به من دیده عبرت بین ده تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال ترا براستی بفهمم و بدرستی تسبیح کنم .
مناجات دکتر چمران
خداوندا دریا این بنده ی ناتوان را مایه ی آزمایش دیگران قرار مده و آزمایش های مرا مایه ی ملامت بندگانت نسبت به یگانگیت قرار مده و اجازه مده که پیروزی ها یا شکست هایم در امتحاناتت باعث بد قضاوتی بندگانت شود.
چقدر دلم برای کربلا و مشهد تنگ شده که همه را مدیونت ای خدا هستم و بعد از اهل البیت مدیون کانون یاس هستم.خدایا در گرفتاری ها به داد افراد کانون برس و دعایم را مستجاب کن تا مدیون کسی نمانم جز خودت و اهل البیت.
خدایا سراسر وجودم می سوزد از اینکه امسال به دلیل آزمایشگاهم مجبور شوم به کربلای ایران به جزیره ی مجنون عاشقانت نروم.
خدا جان تو خودت بگو چگونه با تو مشورت کنم.بندگانت که خواب هایم را آشفتگی های روز می دانند و قرآن باز کردن هایم را خارج از مورد می دانند و می گویند شرایط و ضوابط دارد .خدایا من از تو مشورت نگیرم تنها از بندگانی که از فردایشان خبر ندارند مشورت کنم.
خدایا تو درد دلم را می دانی .نگذار کسی شکستنم را ببیند.صبر و توانم را نگیر

همه دنیا بخواد و تو بگی نه
نخواد و تو بگی آره تمومه
همین که اول و آخر تو
هستی

به محتاج تو محتاجی حرومه


نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
...
سه شنبه 89 بهمن 19 , ساعت 4:12 عصر

 

  سه غم اومد سراغم هر سه یک بار
غریبی و اسیری و  غم یار
غریبی و اسری چاره داره
غم یار و غم یار و غم یار

 


نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
اشک
شنبه 89 بهمن 9 , ساعت 1:37 عصر


سید و مولای من! چقدر این واژه برایم دلنشین نورانی است و چقدر با این کلمات احساس یگانگی می کنم.
عزیزا!
عزیزا من(خدایی) خوب می دانم
تو دعوت کن مرا بر خود
به اشکی
(یا خدایی)
میهمانم کن، که من چشمان اشک آلودت را دوست می دارم

طلب کن خالق خود را
بجو ما را، بجو ما را
تو خواهی یافت
که عاشق می شوی بر ما، و عاشق می شوم بر تو
که وصل عاشق و معشوق هم آهسته می گویم:
خدایی عالمی دارد
تو را محبوب تر مهمان دنیایم نمی خوانی چرا ما را؟
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر می گردد؟
هزاران توبه ات را گر چه بشکستی ،ببینم من تو را از درگهم راندم؟
اگر در روزگار سختی ات خواندی مرا
اما به روز شادیت،یک لحظه هم یادم نمی کردی!
به رویت ،بنده من ،هیچ آوردم؟
اینک صدایم کن، مرا با قطره اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را
با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل شکسته ات را می شنیدم

غریب این زمین خاکیم،آیا عزیزم حاجتی داری؟
شروع کن یک قدم با تو
تمام گام های مانده اش با من

خدا جون با تمام وجود دوستت دارم.
و در آخر
تقدیم به عزیز زهرا(ع)
می آیی...
   مثل بی ریای باران
                و همه هیاهوی
                       خاک به هم می ریزد.
خدای من مگر تا به حال بر کدامین نعمتت
لیاقت داشته ام ولی تو بزرگی کردی، حال میدانم بدی کرده ام و لیاقت دیدار خانه ات را ندارم اما تنها آرزویم در زندگی ام دیدار کعبه ات
هست.
چگونه می توانم از دنیای بندگانت فرار کنم،از این همه هیاهو.
خدا جان من را مایه ی آزمایش بندگانت قرار مده که بسیار ناتوانم.
اللهم ارزقنی حج بیتک الحرام فی عامی هذه و فی کل عام.


نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
دریا
دوشنبه 89 بهمن 4 , ساعت 9:23 صبح

امواج خسته ی دریای یک نبرد
حالا نشست کرده به حال و هوای سرد
مدی که با هزار ماه نشد
جزری کشیده سرخ،با نگاه سرخ درد
با حجم یک تناقض و ابرام می ستود
موجی به ساحل دریا لباس طرد
افتاده از رمق حماسه ی احساس ها ولی
احساس نام مرا آیا صدا نکرد؟
دریا دروغ بود و دروغ بود نغمه ها؟
آیا فقط به هیاهوی غبار و گرد؟
انگار با کف امواج می رود
قلب من و صدف و انوار سرخ و زرد
(از طرف دوستم ....)


نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
پناه بی پناهان
چهارشنبه 89 دی 8 , ساعت 4:22 عصر

با سلام.قبل از هر چیز چون این وبلگ متعلق به کانون یاس من بابت پست قبلی که الان حذفش کردم عذر خواهی میکنم چرا که برداشت های زیادی از آن متن شد اما من فکر میکردم این وبلاگ محلی است که می توانم حتی دغدغه های زندگی روزانه ام را بدون واهمه از برداشت های دیگران بنویسم اما نشد و الان می نویسم که متن امروزم هم به اتفاقات شخصی ام برمیگردد و جایی جز صفحه این وبلاگ را ....شاید این آخرین باری باشد که این چنین می نویسم تا برای کسی برداشتی نباشد.

خدا جان احساس میکنم مثل بچه یتیمی ام که تو این دنیا رها شدم اما خدا جان فقط سایه لطف تو بالای سرم هست تو که یتیم را تنها نمیگذاری. حالا بگو چکار کنم.وقتی خواب شهیدی را دیدم و گفتند این خواب ها جز رشته هایی آشفته ی درهم پیچیده نیست. وقتی گفتم تو این دنیا فقط به خدا اعتماد دارم و اون از همه احوالاتم آگاهه و حالا که به خواب ها شک دارم از خدا و از قرآنش کمک بگیرم.قرآن را باز کردم و آیاتش را برایشان خواندم اما باز گفتم شاید اتفاقی بوده است و شاید تا به امروز با هر اتفاق تازه قرآن را باز کردم و باز همان آمد.وای خدای من آیا همه چیز اتفاقی است؟در اوجی که همه ملامت و مسخره ام می کردند نامه نوشتم برایت خدا،برای امام زمانم(عج)، پناهم امام حسین(ع) و امام رضایم(ع) و مادرم حضرت زهرا(س) و باز اطرافیان گفتند که جواب نامه ای به دستم نخواهد رسید.
خدا جان سوختم و سوختم و با هر ذره بدنم تو را باور کردم اما بندگانت برای اثبات جواب نامه هایم شاهد خواستند و فرستش تا میلاد امام محمد باقر(ع) تمام می شود ولی من کم آوردم ،حرفی برای زدن ندارم.باز به خودت رجوع آوردم که یاریم کن تا این بنده ی ضعیفت در جلوی بندگانت مانند همیشه آبرویش حفظ شود.
اطرافیان خواستند که من بفهمم که شهدا دیگه از جبهه برنمیگردند اما من باور ندارم اما اون ها الان با این فرصتی که هفته دیگر تمام میشود می خواهند بگویند که باور کن که دیگر برنمی گردند.خدا جان تو بگو با تو و اهل البیت مشورت نکنم با کدوم آدم مشورت کنم.خدا جان کم آوردم.
ما اگر ز خاطر خدا نرفته ایم
پس چرا به داد ما نمی رسد؟
ما صدای گریه مان به آسمان رسید
از خدا چرا صدا نمی رسد؟


نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
یا زهرا(س)...مادر...
شنبه 89 آذر 6 , ساعت 9:53 صبح

ساقی امشب آتشی دارد دلم                  شعله شعله اشک می بارد دلم
عشقم  امشب باجنون آمیخته                اشک های من به خون آمیخته
همچو موج آتشم سردرگمم                  نیستم گرچه میان مردمم   
خودنمیدانم کجایم کیستم ؟                   هستی ام رفته زدستم نیستم
من چه می گویم بهارم گم شده              زیردست و پا قرارم گم شده
ای دریغا عمق زخمم فاش نیست             شرح دردم کار کند وکاش نیست
از لب و دست هزاران چنگ و نی          آید آیا سوز دل ابراز  نی
شعر هم هر دم نوایی می زند               گاه گاهی دست وپایی می زند
سیلی طوفان و ساحل دیده ای ؟            ماهی افتاده در گِل دیده ای ؟
دیده ای پرهای درهم ریخته ؟               با سپیدی سرخ را آمیخته
سرو را گاه نشستن دیده ای؟               شاخه را وقت شکستن دیده ای ؟
سینه ام آتشفشانی میکند                    شعر اما بی زبانی میکند

ومن در دعای کمیل گفتم که انا عبدک الضعیف

 


نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
...
پنج شنبه 89 آبان 27 , ساعت 2:52 عصر

عصر یک جمعه‌ی دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم
که چرا عشق به سامان نرسیده است؟
چرا آب به گلدان نرسیده است؟
چرا لحظهء باران نرسیده است؟
و هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است.
بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است، چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است؟ چرا کلبه‌ی احزان به گلستان نرسیده است؟
دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد، فقط برد، زمین مرد، زمین مرد،
خداوند گواه است، دلم چشم براه است، و در حسرت یک پلک نگاه است، ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه، خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی...
عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس، تو کجایی گل نرگس؟
اللهم عجل لولیک الفرج

بیهوده دلم گرفته
بیهوده
تا بوده جهان جهان همین بوده
باید بروم به دیدنش باید...
باری به هزار سال ابری هم
باران به اتاق من نمی بارد


نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
تصویر گویاست
شنبه 89 آبان 8 , ساعت 5:41 عصر

تا میاد اسم قشنگت مثل خون تو رگ میجوشم

لحظه  ی با تو بودن رو به دو عالم نفروشم

روز تقسیم غم عشق خورده این قرعه به نامم

من بشم خمار عشقو تو بریزی می به جامم

اون روزی که زات یزدان به همه عقلو عطا کرد

منو مجتنون افرید و به غم تو مبتلا کرد

الهی یه روز بیاد که من ز خون وضو بگیرم

رخصتم بده ابوالفضل جلوی چشماش بمیرم

غم عشقت میزنه موج،توی عمق چشم خیسم

اسم تو هر شب جمعه روی قلبم مینویسم

اگه لحظه ای نباشی زندگی به من حرومه

بی تو ای عزیز زهرا کار عاشقی تمومه

همدم تموم شبهام خاطرات کربلاته

یه اشاره کن ببینی سرو جونم به فداته

گوشه ای از کربلاتو نمیدم به کل دنیا

منو عشق بی حسابت ای عزیز قلب زهرا

  یا حسین(ع)

این روزها که از همیشه خسته ترم همه هم جز ناامیدی ارمغانی برای دل خسته ام ندارند و باز تنها چشمانم به دستان حضرت ابوافضل(ع) است و توکلم به خداست.


نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
به یاد خدا و یاریش در دفاع مقدس
سه شنبه 89 شهریور 30 , ساعت 11:11 صبح

در حقیقت مالک اصلی خداست چند روزی این امانت دست ماست.
دلیل غربتشان،اهلِ خاک بودن ماست
نه بی ‌مزار‌شدن ها،نه بی پلاکی ها
به آسمان که رسیدندروبه ماگفتند:
زمین چقدرحقیراست،آی خاکی‌ها!

مناجات از صحیفه سجادیه
خدایا به من وظیفه ای داده ای که خودت آن را بهتر از من انجام می دهی ،قدرت تو برای این کار و تسلطتت بر من ،بیشتر از قدرت من است؛پس خودت کاری کن که من،این وظیفه را جوری انجام بدهم که تو را راضی می کند.هم تو راضی باشی هم من سلامت بمانم.

خدایا! من طاقت سختی زیاد ندارم و برای بلاهای تلخ ،خیلی صبور نیستم.خودت به تنهایی آرزوی مرا برآورده کن و هوای مرا داشته باش. حواست به من باشد.
در همه کارهایم هوای مرا داشته باش ؛چون اگر بسپاری دست خودم،درمانده می شوم و همان کاری را نمی کنم که مصلحتم باشد.
خدایا! کاری کن در همه احوالات ،محفوظ و پوشیده باشم؛دست نیافتنی باشم؛ در پناه و امان باشم.این کاری که گذاشته ای بر عهده من که برای بندگانت انجام بدهم؛خودت هم کمک کن که در آن موفق بشوم.اگر بدنم برای این وظیفه ضعیف است؛اگر به اندازه کافی قدرت ندارم،اگر جان و رمقم به این کار نمی رسد،تو خودت من را در این کار موفق کن.

خدایا هوای مرا داشته باش
دنیا برای وسعت بال تو تنگ بود
هرچند آرزوی پریدن قشنگ بود
گفتی که آسمان و زمین سخت کوچک است
ای کاش؛ آسمان بهشتم به چنگ بود
من پای درس عشق تو بی تاب میشدم
آن وقت ها که مشق شبت با فشنگ بود
در بزم عاشقانه آن روز های سبز
هر چیز غیر شهد شهادت شرنگ بود
کاش یادمان نرود برای آمدنش دعا کنیم.نه با زبان بلکه با دل دعا کنیم.این روزها مهدی را به مادرش قسم دهیم ،در نبودش تا صبح انتظار گریه و التماس و دعا کنیم.الهم عجل لولیک الفرج. نمیدانم اما یهو دلم گرفت از اینکه شیعه بی معرفتی براش بودم.از اینکه از قافله همه شیعه ها در رسیدن به هدفمون،رسیدن به خدا و رضایتش عقب افتاده ام و پناهی جز خدا ندارم.

خدایا من مومن به آنم که هر که دلش هوایی تو شد خودت هوایش را داری.
دلم خیلی برای دارالحجه و صحن انقلاب امام رضا،برای گنبد امام حسین و حضرت ابوالفضل و برای خاک های طلاییه تنگ شده. خوشا به حال شهدا که همیشه اونجا هستند.


نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
از اهانت به قرآن تا...دلت پاک باشه
یکشنبه 89 شهریور 21 , ساعت 3:32 عصر

سلام.امروز برای فریاد دربرابر افرادی که در آمریکا به قرآن اهانت کرده اند می نویسم.فریادی که از درون جگرم را میسوزاند.آری وقتی ما که از خدا و توکل به خدا و اهل بیت دم میزنیم زمانی که اینگونه رفتار میکنیم و به خدا اعتماد نمیکنیم و به یاری هم برنمی خیزیم باید به این درد بسوزیم.اگر به خاطر این مصیبت روح از بدنم جدا شود چه رضایت کننده است اما هنوز تمام نشده...
آقا دلت پاک باشه این ظواهر چیه.ای بابا حضرت زهرا(س)دلش از همه پاکتره پس نباید چادر بپوشه.امام حسین تو پاکی رد خور نداره نباید امر به معروف و نهی از منکر کنه اونم به بهای چی؟ بهای دادن علی اصغر و عباس و و و و تا اسیری زینب و،حالا نمیخوایم بریم صحرای کربلا،میخوایم تو صحرای دلمون قدم بزنیم.یکی از رفقا بهم گفت از کربلا برگشتی نمیخوای بگی از کربلا چه خبر؟ بابا همه خبرها از دل ما شروع میشه.اینقدر عرصه را بر دلم تنگ کردن که مجالی برای موندن نیست.بابا خدا حق الله را میبخشه.کجای دنیایی،عدم وفای به عهد،امربه معروف و نهی از منکر نکردن،رعایت حجاب نکردن امانت داری نکردن،غیبت کردن، دروغ گفتن،و... حق الناسه.نمیدونم کجا را کم کاری کردم که دوستام ببخش و گذشت و از همه مهمتر وحدت را کنار گذاشتن.الان میگن نه بابا اینطوری که تو فکر میکنی نیست.نه این ماییم که ندیدیم فقط بقیه را دیدیم.آقا من هم تصمیم گرفتم مثل دوست هم شهریم نه اینوری باشم نه اونوری.با هر خط قرمزی یه بوق بزنم و راه خودم را ادامه بدم.اونقدر گفتیم دل مهمه که داریم ظاهرمون را از دست میدی. دل بدون ظاهر و ظاهر بدون دل چه ارزشی داره.نمیدونم چون بزرگتریم نباید ببینیم کوچکترها از ما یاد میگیرن و حرفهاشون حقه.
شهدا هم فقط میگن دلت پاک
باشه.میگه میخوام خودم بهش برسم باشه اما نه وقتی که همه پل های پشت سرت را شکوندی.از این جهان متدن حالم بد میشه وقتی بعضی ها واسه اینکه فکرشون باز شه...!!مانتوهای تنگ می پوشن...!!بعضی هام واسه اینکه قدشون بلندتر شه...!!مانتوهای کوتاه می پوشن...!!حالا اینا اصلاً مهم نیست!بیخودی گیر نده...!!مهم دله...!
دلت پاک باشه...!
و اِلا محرم و نامحرم نداره که...!!
کمک کردن هم که دیگه اصلا معنا نداره یعنی دوست ندارم حتی لفظی را که مثلا دوستام گفتن حتی به یاد بیارم.

خدایا همه را به خاطر رضای تو بخشیدم تو همه را راضی کن که به خاطر رضای تو مرا ببخشند.
راستی خدا جون حج یادت نره میدونی که امسال سال آخر دانشگاه و آرزوی من هم دیدار کعبه ات،اگر این فرصت را بهم ندی ممکنه دیگه گیر نیاد.

تمام راه ظهور را با گنه بسته ام
دروغ گفته ام که منتظرت هستم
با ایه همه خدایا شکر که تو خالق منی و من بنده ی روسیاه تو ،که پیش بندگان دیگرت آبرویم دادی.شکرت خدا

ساقی امشب آتشی دارد دلم                  شعله شعله اشک می بارد دلم
عشقم  امشب باجنون آمیخته                اشک های من به خون آمیخته
همچو موج آتشم سردرگمم                  نیستم گرچه میان مردمم   
خودنمیدانم کجایم کیستم ؟                   هستی ام رفته زدستم نیستم
من چه می گویم بهارم گم شده              زیردست و پا قرارم گم شده
ای دریغا عمق زخمم فاش نیست             شرح دردم کار کند وکاش نیست
از لب و دست هزاران چنگ و نی          آید آیا سوز دل ابراز  نی
شعر هم هر دم نوایی می زند               گاه گاهی دست وپایی می زند
سیلی طوفان و ساحل دیده ای ؟            ماهی افتاده در گِل دیده ای ؟
دیده ای پرهای درهم ریخته ؟               با سپیدی سرخ را آمیخته
سرو را گاه نشستن دیده ای؟               شاخه را وقت شکستن دیده ای ؟
سینه ام آتشفشانی میکند                    شعر اما بی زبانی میکند


نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
   1   2   3   4   5   >>   >

درباره وبلاگ

از کربلا چه خبر!؟

مدیر وبلاگ : حامیدر[133]
نویسندگان وبلاگ :
دریا
دریا (@)[56]

گمنام
گمنام (@)[8]

مسافر (@)[2]

پاییز ارغوانی[5]
انیس (@)[1]


من حامیدر هستم.... دوست دارم عاشق خدا باشم اما نتوانستم ، دوست دارم گناه نکنم اما نتوانستم ، ودر آخر دعایم این است خدایا فرج آقایم را برسان.
فهرست اصلی
بازدید امروز: 76 بازدید
بازدید دیروز: 145 بازدید
بازدید کل: 245265 بازدید

لینک های روزانه

فهرست موضوعی

سلام، از کربلا چه خبر، چاه، کوچه .
نوشته های پیشین

یا حسین
ام ابیها
اباصالح
سیره عملی
زمستان 1387
پاییز 1387
لوگوی وبلاگ من

از کربلا چه خبر!؟
لینک دوستان من

►▌ استان قدس ▌ ◄
حامیان ولایت
.: شهر عشق :.
اصولی رایانه
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
امیدزهرا omidezahra
بازمانده تنهای تنها
درباره امام علی
بانوی بی حرم
در باره امام علی ( علوی ها)
ذاکر کربلا
بازمانده تنها
پرستو(منصور صابری)
نون و القلم
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
ستارگان صبح
حدیث نفس
مهدی باوری
انسانم آرزوست
وبلاگ نویس شهر ما
شهید محمدهادی جاودانی (کمیل)
سنگفرش خیال
نفس یار
بوی خاک
به خود آییم و بخواهیم،‏که انسان باشیم...
راز اشک
آوای دل(ایمان)
نسل واصل
مهدی روزبهانی
بیت العباس
دیدار
باران پشت شیشه است
حلبی آباد 316
فروزنده
به سرای خسته دلان خوش آمدید.....
مهندسی عمران
هیئت محبان الزهرا
حامد
خادم الحسین(هیئت)
سنگ صبور
مجنون الحسین
نجوای شبانه(مهدی)
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عطا
زیباترین شکیب
انا مظلوم حسین
بنیاد اینترنتی مهدی(عج)

از همه جا از همه چیز
سام سایت تبیان 1
بانوی بی حرم
حمید شرق
آرامش
صفحات اختصاصی

موضوعات وبلاگ

موسیقی وبلاگ

اشتراک در خبرنامه

 
کل یادداشت ها

پس از مدت ها
شهید صبوری
محرم
دلتنگی
جواد الائمه
عرفه...
امام رضا
می دونی دوست دارم...
ویژگی های عالم آخرت1
کربلا
سلام دوباره
التماس
تصمیم
یا علی
شعبانیه
[همه عناوین(200)][عناوین آرشیوشده]
طراحی شده توسط نو آوران پارس - با همکاری وب تولز ( خدمات وبلاگ نویسان )