به نام خالق يوسف زهرا(س)
آن را كه بوي عنبر زلف تو آرزوست
چون عود گو بر آتش سودا بسوز و ساز
دلم كه مي گيرد با تو حرف مي زنم و اين تنها چيزي است كه ديگران نمي توانند مانعي براي آن باشنددرست مثل فكرها و دغدغه هايم سيل اشك ها در درياچه گرفتاري هايم و هيچكس نمي تواند اين ها را از من بگيرد امروز هم كه دلم گرفته و خسته است هواي تو را كرده است شايد اگر تو نبودي كه اين حرف ها را براي تو بگويم هيچ وقت راه نجاتي از اين قفس زندگي را نميافتم به اين اشك هاي بي صدا قسم كه بدون خيال سبز ظهورت ، خواب به چشم هاي خسته ام نمي آيد . شبانگاهان همه در خيال تو به سر مي برم كه كي و كجا به ملاقات حضور سبز تو نائل مي شوم
باور كن! باور كن! كه بدون تو هيچ ستاره اي در آسمان غريب من نمي درخشد
اي ماه من... اي ماه من... بيا ... بيا... بيا...
در انتظار فرج...
سلام به بچه هاي اين وبلاگ
امروز ازتون خواهشي دارم. ازتون مي خواهم براي يك بچه دعا كنيد كه مريضه و تنها و تنها راه نجاتش معجزه است.10 سال با بيماريش كنار اومده و دست به دعا اند همه اما الان .....
دعا كنيد براي امام زمانمون و دعا كنيد براي مريض هامون و دعا.....
سلام
نمي دونم امروز اومدم از چي بگم. با تمام وجودم دوست دارم داد بزنم بگم:
يابن الحسن
مگر هر كس كه شد عاشق و غافل
ترحم بر دل زارش روا نيست
مي خواستم بگم امروز دل دريا گرفته اما ديدم چند ساله كه دلم به خواسته خودش چند جا ،جا گذاشته شده....توي حرم امام رضا(ع)... توي مسجد جمكران....حتي روي سكوي يك سالن...سال قبل تقريبا همين وقت ها بود كه ديدم دلم رو خاك هاي طلاييه جا مونده ؛ميخواستم دلم رو با خودم بيارم اما اين دفعه دايي شهيدم ازم گرفت. دايي كه تنها دو تا عكس ازش ديدم يه عكسيش كه خنده بر لب داشت در خاكريز و عكسي كه سر نداشت در كفن سفيد.نميدونم داييم با دلم چكار كرد اما هر وقت دلم و پس گرفتم و با دلم حرف ميزدم .....نمي دونم امسال لياقتش رو دارم دوباره برم ،من كه حركتم رو كردم حالا منتظر بركت از جانب خدام، نميدونم چرا جايي رفت كه حتي نميتونم برم نزديك سنگرش.....نميدونم چرا دلم شده جزيره مجنون ....عمليات بدر....معاون گردان....و حالا دايي من ....چقدر ازت جا موندم...نگو بي معرفت بودم گناه كردم ....آخه ديگه از خدا و از خودم هم خجالت ميكشم...اما دلم تنها به يك چيز خوشه
ما تو را آخر سعادت ميدهيم بر تو از جام شهادت مي دهيم
ما كه هر كاري برايت ميكنيم در قيامت كي رهايت مي كنيم
اين روزهاي آخر براي برنامه همه مي گفتند مثل مرد كار كردن اما.... اما پس چرا
بيش از 1170 ساله كه مردي منتظر 313 مرده.....باز مي خام بگم نمي دونم اما مرد شدن چقدر زمان مي بره
چقدر امروز گفتم نميدونم
اما حرف آخر
يابن الحسن دلم اين حرف رو مي زنه اما يك روز يه جايي از بچه شهيدي خوندم كه آنكه را عاشق نيست و دل در كار نيست عاقل مدان .حالا دلم اين رو مي گه
هرگز نگويمت كه بيا دست من بگير عمريست گرفته ام مبادا رها كني. يا علي جان مددي