شنبه 88 آبان 16 , ساعت 12:12 عصر
کافیست کمی تصور کنیم.... نه به طعنه ی سپیدخیال.... تصوری که بگوید اشکال کار چیست. از نردبان که توی حیاط است برسم پیچک سبز.... و دستمان اگر به او نرسید........................... چه باک!نزدیک است.. ولی برسم ادب به حرمت عشق به التهاب حضور برسم پیچک سبز... بسمت خدا قدم بیادش زد به من بگو: اگر چه دست من به دست او نرسد! خیال کن! ........اگر فواصلمان زیاد شده است!به چشمه ی چشمت به آن شبانه ترین گلیم و مهر نماز.... به قصه ی،او میرسد اکنون!، نهایت ما همان خداست ای دل من..... به نام هند استعاره از کعبه و بت شکن بودن و یا نماز ظهر عاشورا و (از کربلا چه خبر؟).... در آن زمان که شم همان،بوی نخل و قیام به هوش تو برسد......: دعا به جان شقایق، صدا ،صدای اذان، فدای آن رخ مه رو به روشنای سلام: برسم ادب عاشقانه قیام...... (برای کلامی که نگاشته اید) ستاره سرخ
نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
|