• وبلاگ : از كربلا چه خبر!؟
  • يادداشت : مسافر نيمه راه
  • نظرات : 1 خصوصي ، 7 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مريم 

    سلام صباي عزيزم

    من براي اولين بار به وبلاگ شما سر زدم و خيلي از ان خوشم امد به

    هگي شما خسته نباشيد مي گويم

    دوستدار هميشگي تو

    پاسخ

    ما نيز به شما خوش آمد گويي مي گوييم كه به جمع كساني كه به وبلاگ سر مي زنند اضافه شديد و باز هم اميد وار هستيم از نظرات شما در اين وبلاگ استفاده كنيم يا علي
    + رضايي 

    سلام

    من نظري داده بودم درباره ي برنامه ي مسافر نيمه راه كه فكر كنم نرسيده .بهر حال دوباره ميفرستم .

    مسافر نيمه راه واقعا عالي بود و به همه ي بچه ها خسته نباشيدميگم و خيلي خوشحالم كه اولين همكاري من با بچه هاي كانون ياس مسافر نيمه راه بود.

    يا صاحب الزمان ادركني

    پاسخ

    با سلام خيلي ممنون وخيلي تشکر مي کنم و خسته نباشيد مي گم و واقعا مي گويم التماس دعا يا علي
    + ياس 

    سلام واقعا خسته نباشيد مسافر نيمه راه براي من اولين تجربه

    كربلايي شدن، حسيني شدن در يك كلام با خدا شدن بود .

    از همه كساني كه براي اين برنامه تلاش كردن نهايت تشكر را دارم.

    پاسخ

    با سلام من نيز اينجا اول از خدا وبعد امام حسين و امام زمان و حضرت رقيه تشكر ميكنم كه مار و ياري كرد خيلي ممنون يا علي.
    + رضايي 

    سلام

    يه خسته نباشيد به همه ي بچه هاي كانون به خاطر اين همه زحمتي كه كشيديد. خيلي خوشحالم كه اولين همكاري من با شما مسافر نيمه راه بود .

    پاسخ

    ما نيز بسيار خوشحاليم يا علي
    + راهي سفر 
    واقعا خسته نباشيد خيلي برنامه ي خوبي بود. از همه نظر
    پاسخ

    يا علي
    + صباح.. 

    سلام

    من خودم هم نميدانم چرا از اين جا دارم ميرم

    راستش امروز هم اومدم جواب دوستم رو ببينم و پاسخي براش بنويسم

    شايد من به خاطر خودم هست كه دارم از كربلا چه خبر ر رو تر ك ميكنم....با اين كه در هيچ وبلاگي اينقدر احساس خوب نداشتم

    ولي ... شايد هم باز گشتي باشد ولي با نام ديگر و با انديشه هاي

    صريحتر

    زبان من با خشونت سازگار نيست يا منطق كمتر به نوشته هايم راه دارد من زيادي حساس مينويسم.....

    وسيله من هنر است و هر چقدر تلاش ميكنم عين ديگران بنويسم

    نميتوانم...يعني دلم ميخواهد ،ولي روحم بگونه ايست كه تا حدي قابليت جا پاي ديگران گذاشتن را دارم و ديگر هيچ.....

    اين طور هم خودم اذيت ميشوم وهم خيلي خيلي ها(من جمله خود شما)

    از حرف هاي من سر در نمي آ؛وريد تازه سيل ملامتها هم به من هجوم مي آورد كه: يعني چه؟اين حرفات بي معنيه... آرزوهات غلطه.....

    شايد بتوانم در شيو ه هاي قلم خودم تغييري ايجاد كنم بي آنكه مزاحم باشم

    شما را به خداوند بزرگ ميسپارم

    در پناه حق

    پاسخ

    شايد به شما حق بدم كه برويد با يك نام ديگر بياييد اما ما حرف هي صباح را فهميديم چون هر آنچه از دل برون آيد بر دل نشيند من كاري به صاحب صباح ندارم من به احساس و حرفهايش كه با دلش مي نويسد احترام مي گذارم يا علي
    + پايان صباح..... 

    اين جا مينويسم بنام.....حضرت......نور

    شما ثابت كرديد كه در هنر دستي داريد...مطلبي كه براي شروع مسافر نيمه راه نوشته بوديد را خواندم...و قبل از آن با شم ادبي خودم يك حدس هايي زده بودم كه دست به قلم خوبي داريد

    و الان هم اين تصوير زيبا با تركيبات هنرمندانه خود گواهي بر حرف من است...خيلي دوست داشتم در آسمان،از كربلا چه خبر ،بمانم...ولي.....شايد هم.....

    به هر حال صباح رفت...اميدوارم دوستان از كربلا چه خبر در آسمانش مانور بدهند و با ستاره ها خوش باشند....

    اگر موجبات آزار ديگران را شدم متاسفم

    در آخر شعري را كه براي وبلاگم گفتم مينويسم :

    اين گونه با تو سخن آغاز مي كنم

    آكنده باز فضا را ز راز ميكنم

    اين آخرين حرفها را ترانه ميكنم

    شايد كه حرفها را بهانه ميكنم

    از روزگار شناختنها ديريست خسته ام

    با كوي نا آشنايي من عهد بسته ام

    من يك كبوتر آزاد در هواي دوست

    دنبال آشيانه روان در قفاي دوست

    از دورها ميايم و تنها نگاه ميكنم

    با نورها شب خود را پگاه ميكنم

    گه گه ولي به دفتر تو من سر ميزنم

    در صفحه ي خيالي تو من پر ميزنم

    هر قدر اشك بيايد به چشم من

    مانند حس ژاله احساس بر چمن

    آنرا ضميمه اين پيك ساخته ام

    وانگه بسوي كوي تو تاخته ام

    اكنون كه دل زينجا پر ميكشد

    با حس غم كمي از درد ميچشد

    بدرود اي پر ستاره آسمانت

    مهري عجين عشق گردد سايبانت

    به پايان آمد اين دفتر /حكايت.......

    پايان صباح......

    پاسخ

    سلام شايد هنوز نفهميدم چرا پايان صباح اما اگر براي اينست که من مي دانم صباح کيست بايد بگويم شايد اين بهتر هم بشد ودرست است که من مي دانم صباح چه کسي است اما راز دار هم بوده ام ولي بذاريد اينگونه بنويسم يه روزي هم کسي نمي دانست حاميدر کيست اما شايد حالا خيلي ها بدانند که حاميدر چه کسي است واين باعث نشد من وبلاگ را ترک کنم پس بمانيد يا علي