• وبلاگ : از كربلا چه خبر!؟
  • يادداشت : ابا صا لح
  • نظرات : -3 خصوصي ، 9 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + صباح 

    ببخشيد....!

    الان مطلب صبا رو خوندم....

    گفتين با فال حافظ؟

    واي كه چقدر خوشحال شدم....پس معلومه شما هم به حضرت حافظ ارادت دارين....

    البته گفتن،فال حافظ ،يك مقداري كم لطفيه.....

    بهتره كه بگين با ديوان حافظ.....

    من نام مستعارم رو از گلستان سعدي گرفتم...(با اين كه اين نام داره روزهاي پايانيش رو در وبلاگ ميگذرونه و بسي مايه ي ناراحتي شد......)

    بعنوان حرف هاي آخر با شما محض صميميت هم كه شده ميگم كه

    من يه روزگاري شعر نو ميگفتم...

    پدرم پيرو سبكهاي سنتي شعري هستن ..و من هم كم كم تصميم گرفتم برم در جرگه ي اقلام قديمي....

    از بس كه پدرم گفت شعر نو بدعته......من هم به شعر سنتي برگشتم

    الان هم خيلي به خواجه حافظ ارادت دارم از اين كه دليل انتخاب نامت رو اين طور عنوان كردي ممنونم....

    ولي ناقلا! نكنه نشستي فكر كردي ....:كه چي بگم تا جلو سوالش كم نيارم....(شوخي كردم)

    الان هم يه بيت شعر از حافظ بهت هديه ميكنم...

    با صبا در چمن لاله سحر ميگفتم......كه شهيدان كه اند اين همه خونين كفنان.(خوبه والا ! من اين همه برات نوشتم تو فقط اين سوال رو ديدي؟ حالا ميفهمم غريبي چه حالي داره...)

    با سلام(2) به وبلاگ

    يه شعر هم كه تازه گفتم هديه ميكنم به وبلاگمون.....(در روزهاي پاياني.....)

    بگريزم از خيالت؟ نتوان نفس كشيدن...از دوريت ببايد هان!قلب را دريدن

    از چشم زار من بين خون ميچكد شب و روز...آري!جزاي من بود در بحر غم پريدن

    همواره در تكاپو در جستجوي عشقت..باشد چه حاصل اماوقتي تو را نديدن.

    عمرم به پاي هجرت كوتاه شد..كجايي؟...تا كي اجازه باشدطعن عدو شنيدن.

    من را تو سحر كردي با جادوي دو چشمت...از جام سرخ حبت خوش باشدم چشيدن./ (از طرف وبلاگ براي امام مهربانم)

    اميدوارم اين آخرين حرفها براي وبلاگم همچون ستاره بدرخشد.....

    در پناه حق.....

    پاسخ

    درست است نوشتيد آخرين حرف اما من قبول ندارم و چشمم هميشه به در است تا برا وبلاگ بازم بنويسيد