مواظب باشید |
پنج شنبه 88 مهر 2 , ساعت 1:48 عصر
به نام آنکه هر چه هست در دست اوست امروز دوم مهر ماه و دستان من روی کیبورد یک کامپیوتر است، هرچه زور زدیم که تا قبل از چهارم مهر نیام دانشگاه نشد آنقدر زنگ به گوشیم زدند تا پاشدم اومدم بوشهر اما چه کنیم که الآن روز دومه و هیچ کاری نکردم البته دیروز یه کارای کردم امروزم تونستیم یه کامپیوتر و که بالا نمی اومد درستش کنیم اما در هر صورت کم کم داره خوابم می گیره و نمی دونم دیگه چی کار کنم امافکر کنم کم کم برم خونه بگیرم بخوابم اما تا هنوز نفسی میره و میاد بذارید یه مطلبی رو براتون یا شاید هم برای خودم بگم پس شروع می کنم امسال هم مثل سال های پیش هم تابستون گذشت ، هم ماه رمضون و هم خیلی چیزای دیگه اما سوالم از خودم اینه که از این همه چیز که گذشت چی یاد گرفتم یا اصلا چه درسی گرفتم ، چقدر تغییر کردم و چقدر هم تغییر نکردم حداقال خود من تابستان خوبی داشتم اما چقدر تلاش می کنم که این خوبی رو نگهش دارم و یا با عث بشم تا سال بهتری داشته باشم ویا اینکه چقدر خدا رو برای این خوبی شکر کردم و خیلی سوال های دیگه که شاید به شکل دیگه تو ذهن شما هم باشه اما هر چی که هست مواظب باشید که شیطان در کمینه و تنهایی های ما مثل یه تیغ دو لبه هم میتونه باعث کمال بشه هم باعث سقوط یا علی
نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
|
|
سلام |
پنج شنبه 88 شهریور 26 , ساعت 1:28 عصر
سلام،سلام،سلام.چرا سه تا؟ پس چندتا!سلام اول به خدا که خدایی کرد و بهمون فرصت داد تا توی مهمونیش شرکت کنیم.سلام دوم به شما دوستان که هر از چند گاهی به ما سر می زنید.سلام سوم هم به خودم،مگه خودم دل ندارم.ما را که رفقا تو سایت خودشون تحویل نمی گیرند حداقل تو سایت خودمون،خودمون را تحویل بگیریم،البته اگر یه نفر دیگه پیدا نشه که بخواد حال گیری کنه. راستی سلام هام به این کوچکی نبود ها باید یخورده بکشیش و بگی سلام. خوب دیگه این ماه رمضان هم تمام شد....به قول رفیقی مگه تا پدر ما را در نیاره تموم میشه...بهتر،(جدی نگیرید شوخی بود)به نظر من بهترین ماه رمضانه...پس بگو... شماها هی دعا میکنید،ماه رمضان زود زود میاد. یارب تو ز قید عیب ها برهانم پاکیزه کن از لوث گنه دامانم مأوا به کنار اهل تقوایم بخش عذرم بپذیر و کن عطا ایمانم خدا را در شادى ستایش، در سختى جستجو، در آرامش مناجات و در همه لحظات شاکر باش! فردا هم روز قدسه.ان شاء الله دیدارمون در راهپیمایی روز قدس.اگر ما هم نتونستیم بیایم جای ما را خالی کنید.به به تنبلیت می شه؟! نه بابا،کار دارم ،اگر شما می خواین بیاین کارهامون را عوض کنیم،من قبول دارم.اصلا حالا کی گفت که نمی واد بره که شما این همه صغری کبری می چیینید.عجبا...آدم نمی تونه یه کلمه حرف بزنه.از شما چه پنهان یکی از سرزمین هایی که دوست دارم سفر کنم،فلسطین و لبنانه البته...دیگه دیگه...بماند.خوبیه دریا به اینه که نشونی از آدم نمی مونه.حالا حرف های ما هم سر به مهر باشه مگه چی می شه،فقط یه چیز که همه رفتند و تنها مانده ام من...خدایا نوبتم کی خواهد آمد.ای بابا دوباره زدی جاده خاکی...آدم بشو نیستی.می خوای تنها نباشی خوب برو راهپیمایی شلوغه دیگه تنهایی کجا بود.به قول مولام علی برترین توانگری ترک آرزوهاست ،کاش که منم بتونم...خوب از هر چه بگذریم سخن دوست خوش تر است،اما بازم باید بگم شرمندتم آقا. وقتی میان نفس و هوس جنگ می شود قلبم به چشم هم زدنی سنگ می شود آقا ببخش که سرم گرم زندگیست کمتر دلم برای شما تنگ می شود
در آخر با صلوات بر محمد و آلش راه های بسته باز می شود.اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.دومیش برای سلامتی آقا امام زمان یه صلوات بلند.........علی یارتون ،یا حق.راستی یادم رفت پیشاپیش عید فطر را تبریک میگم.از این به بعد هم دست رسیم به کامپیوتر کمتره و دیر به دیر شاید سر بزنم. گفتم شاید دیرتر سر زدم.حالا نمی خواد دلتون از حالا برام تنگ بشه قول میدم اگر خدا خواست زود بیام.گریه نداره ،نمی خوام که بمیرم ،حالا حالاها مزاحم می شیم.وای چقدر حرف می زنی ناسلامتی خداحافظی کردی.خوب کجا بودیم،حالا چرا اشک هات در اومد،باشه زود میام،واسا،یک نفس عمیق بکش،حالا یه صلوات بلند برای شادی روح من،اما یکی کمه.حالا نزنم ،کفشت را بیانداز؛ دلت میاد رفیق به این خوبی.باشه تا نزدی رفتم....یا حق
نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
|
|
سرنوشت یک سال |
سه شنبه 88 شهریور 17 , ساعت 9:37 صبح
امروز اولین روز شب قدر.شب قدر...چه واژه غریبی.امروز دوباره باید عهد هایی را که با خدا بستیم تجدید کنیم.آخه قرار سرنوشت این یک سالمون را به امضای امام زمان مزین کنند.دعا کنیم.دعا کنیم امسال تو سرنوشت هممون یک اتفاق مشترک باشه اونم ظهور مهدی به همین نزدیکی ها باشه.بعد هم خدا جون خودت می دونی که دل ماها چی می خواد از بقیع و کربلا وکعبه بگیر تا شهادت...خدا وقتی یاد این می افتم که مادرم فاطمه زهرا(س) 18 سال بیشتر عمر نکرد خجالت میکشم بگم من سنم از 18 بیشتر شده اما هیچ کاری برای ظهور مهدی ام نکردم.خدا جون امروز اومدم در خونه مادرمون تا به شوهرش قسمش بدم تا اون برام دعای خیر کنه.تا به علی اش قسمش بدهم تا اون که رو سفید عالمه برای من روسیاه دعا کنه.دعا کنه حداقل هیچ کار نمیکنم، سربار و سر راه امام زمان هم نشم.دعا کنید.دعا...دعا...دعا... روزه ی هجر تو از پای بینداخت مرا ،کی شود با رطب وصل تو افطار کنم. دو تا عکس امروز را خودم کار کردم درباره اونم نظر بدید و من هر چی نمی خوام بگم تف تو ریا شما که نمی زارید
سلام بر تو ای پدر عبدالله و بر روحهای پاکی که در جوار و حریم تو آمدهاند؛ درود و سلام باد تا شب و روز باقیست و تا قیام قیامت و خدایا قرار مده این زیارت را آخرین عهد من با مولایم... گفتم عهد، چه واژه تکرار شدنی شکستنیای! غدیر را که یادت هست؟عقد اخوت! کوچههای بنیهاشم و عهد شبانه را چه؟ کوفه را نیز میبایستی برای نماد عهد شکنی بیاد داشته باشی! و کربلا عهد مردان خدا. و عهد توابین پس از کربلا را! و عهد دانشمندان مکتب باقرالعلوم را! و عهد شاگردان صادقترین امام را! و عهد پای سنگینترین تابوت زندانی کاظمین را! و روایت ولایت، حصن حصین و عهد نیشابوریان و سلطان علی بن موسیالرضا را! و عهد مردانه ایستادن بر حمایت از کوچکترین امام را! و عهد سامرا و امام غریب و گمنام همیشه تاریخ را! و دژ عسکری و عهد بانوی رومی را! همه را بخاطر میآوری، چون تاریخ تمام شیعگی توست. اما حالا میخواهم بگویم زمان آخرین عهد است... اللهم رب النور العظیم و رب الکرسی الرفیع و... مواظب باش عهد نشکنی که؛ دست مولاست که بالاست هنوز، یکنفر منتظر ماست هنوز... و سلام بر حسین و علی بن الحسین و واولاد الحسین و اصحاب الحسین
نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
|
|
تولد ......قدر |
یکشنبه 88 شهریور 15 , ساعت 1:33 عصر
به نام دوست، دوستی که در قدردانیش مانده ایم امروز از زیر پای فیل های هندوستان خودمو بیرون کشیدمو به زور تو این شلوغی ها از جلوی سینما های هند رد شدمو چشم بر همه اون عکس های رنگ و وارنگ سینما ها بستم تا خودمو رسوندم به یه کامپیوتر تا براتون یه خبر بگم ، چه خبری ؟ یه کم صبر کنید نفسم به جا بیاد ، آهان الآن میگم ... امروز تولدمه آره پانزده شهریور تولده حامیدر است _ بی جنبه تولد ندیده _ بابا بذار من بگم بعد ، آخه می دونید من عادت دارم قبل از همه خودم تولدمو به خودم تبریک بگم پس آقا حامیدر تولدت مبارک، اما از همه مهمتر باید بگم که میلاد کریم اهل بیت امام حسن مجتبی مبارک باشه راستی یکی دو شب دیگه شب قدره حواسارو جمع کنیم که این شبا رو از دست ندیم من خودم هنوز حسرت اون سالی رو می خورم که نه تنها شب قدر و از دست دادم بلکه به بدترین شکل ممکن گذروندمش حال هم شرمندم هم افسوس می خورم اما بگذریم فقط اینکه یادتون نره یا یادمون نره که شبای بزرگی داره میاد
بذارید یه کم از هندوستان براتون بگم اینجا خیلی قشنگه مردم مسلمونشم روزه میگیرن البته من از بس غذا هاشون تند بود معده درد گرفتم اما یه سوال کسی آدرس طاووس فروشی نداره برای من بفرسته...!؟ دوتا شعر کوتاه هم می نویسم اولی به یاد مدینه و دومی هم برای مولا علی یه مدینه ، یه بقیعه ، یه امامی که حرم نداره کسی نیست تا روی قبرش یه دون شمع بذاره امون ای دل، امون ای دل، امون ای دل امون از غریبی امون ای دل، امون ای دل، امون ای دل امون از غریبی دل بی تاب، دیگه شد آب ،زیر آفتاب یه سایبون نداره نه یه زائر، نه یه خادم ،نه کنارش یه روضه خونی داره امون ای دل، امون ای دل، امون ای دل امون از غریبی امون ای دل، امون ای دل، امون ای دل امون از غریبی
روزام شده مثل شبهام زندگی بی رنگه یه عمریه بعد زهرا به خدا دلم تنگه من دیگه رفتنیم ،کارم تمومه وای که به سینه من نفس حرومه اون که من میکشه بغضه گلومه خدا نگهدار که من مسافرم ،ای روزگار بساز از امشب با قلبه دخترم ،ای روزگار
نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
|
|
شکرانه |
جمعه 88 شهریور 13 , ساعت 9:2 عصر
سلام علی قلب زینب الصبور سلام،یکی از رفقا پیام داده که چرا به روز نمی کنی؟با تمام وجودم دوست داشتم وبلاگ را به روز کنم،تو این یک هفته هر روز به وبلاگ سر می زدم اما اتفاق هایی برام تو این هفته افتاد که آنقدر دلم گرفته بود که فقط دوست داشتم به( قول یکی از شهدا مثل دریا که آدم را ناشناس میکنه و با خودش می بره) ناشناس توی نوشته های دریاییم بگردم و آروم بشم.خدا جون اگر این اتفاق هایی که برام پیش میاد ،آزمایشه ،از این آزمایش ها به تو پناه میبرم .خدا جون اون روز دلم شکست،نه از افرادی که اونجوری درباره امام زمان حرف می زدند،نه از امام زمان که چرا نمیاد از خودش دفاع کنه،دلم از خودم شکست که چرا اونقدر توانایی ندارم که از امام زمانم و دینم دفاع کنم.امروز اونقدر دلم گرفته بود که با یک اتفاق کوچک توی تاکسی دلم می خواست همون موقع بزنم زیر گریه.اتفاق هایی که برام افتاد اینقدر ناراحتم کرده که دوست ندارم با هیچ کس در رابطه باهاش حرف بزنم .خدا جون، خدای خوبم پناه می برم به تو ،با توسل حقیقی به امام زمان و حضرت زینب از آزمایش هایی که پیش رومه.خدایا اگر مصلحت توست که شکستن دلم ادامه پیدا کنه تو را شکر می گویم اما خدایا کمک کن هیچ گاه قلب نازنین مولایم مهدی را با گناه نشکنم.کمک کن گوشه لبان مهدی را به لبخند باز کنم.کمک کن خدایا که بندگی ات کنم.کمک کن که حتی اگر تو خواستی مثل پروانه به گرد شمع وجودت بسوزم،لب به شکر باز کنم .خدایا کمک کن تنها تو برایم کافی باشی و بس.خدایا کمک کن بنده فقیر درگاه با عظمتت باشم.ای شهدا،قربون اون موقع ها،قربون اون صفاتون.دست منم بگیرین،دلم تنگه براتون. گفتم به کجا گفت صدایم کردند گل بودم و از شاخه جدایم کردند سحرها دلم هوای گریه دارد.بگو بی تو چه چاره کنم.خدایا ببخش اگر راه و رسم گدایی نمی دانم،شرمنده خدا،شرمنده...خدا اگر گنهکارم.اما خدا جان طاقت ناراحت کردن تو را ندارم.دلم تنگه.دل تنگ رفتنم.بیا و این روان جدا مانده از آفتاب را با خود ببر ،ای آفتاب مهربانی،ای که سایه لطف تو همیشه بر سر من است،مهدی جان . الهی و ربی من لی غیرک امشب شب میلاد کریم اهل البیت امام حسن مجتبی است .بس که امام مجتبی کریم است نسبت به شیعه هایش گوش این دهکده آواز گدا نشنیده است.
خداوند، بندگان مخلص خود را تنها نمی گذارد و آنها را در شداید و سختی ها نجات می دهد. نوح را روی آب،یونس را زیر آب و یوسف را کنار آب ،نجات داد.همچنان که ابراهیم را از آتش،موسی را وسط دریا و محمد(ص) را درون غار و علی(ع) را در بستر که به جای پیامبر خوابیده بود،نجات داد.با اراده الهی،ریسمان چاه وسیله شد تا یوسف از قعر چاه به تخت و کاخ برسد،پس بنگرید با حبل الله چه می توان انجام داد.اما تلخی ها هم شکر خدا را می خواهد. اگر بدانیم؛دیگران مشکلات بیشتری دارند. اگر بدانیم؛مشکلات ،توجه ما را به خداوند بیشتر می کند. اگر بدانیم؛ مشکلات، غرور ما را می شکند و سنگدلی ما را بر طرف می کند. اگر بدانیم؛ مشکلات، ما را به یاد دردمندان می اندازد. اگر بدانیم؛ مشکلات، ما را به فکر دفاع و ابتکار می اندازد. اگر بدانیم؛ مشکلات، ارزش نعمت های گذشته را به ما یادآوری می کند. اگر بدانیم؛ مشکلات، کفاره ی گناهان است. اگر بدانیم؛ مشکلات، سبب دریافت پاداش های اخروی است. اگر بدانیم؛ مشکلات، هشدار و زنگ بیدارباش قیامت است. اگر بدانیم؛ مشکلات، سبب شناسایی صبر خود و یا سبب شناسایی دوستان واقعی است.واگر بدانیم؛ممکن بود مشکلات بیشتر یا سخت تری برای ا پیش آید،خواهیم دانست که تلخی های ظاهری نیز در جای خود شیرین است. آری، برای کودک، خرما شیرین و پیاز و فلفل تند و ناخوشایند است،اما برای والدین که رشد و بینش بیشتری دارند،ترش و شیرین هر دو خوشایند است.حضرت علی(ع) در جنگ احد فرمود:شرکت در جبهه از مواردی است که باید شکر آن را انجام داد.و دختر او حضرت زینب در پاسخ جنایتکاران بنی امیه فرمود:در کربلا جز زیبایی ندیدم.به یکی از اولیای خدا گفته شد حق تشکر از خداوند را بجا آور.او گفت :من از تشکر او ناتوانم.خطاب آمد:بهترین شکر همین است که اقرار کنی من توان شکر او را ندارم. خدا جون دلتنگه رفتنم.ببین دلتنگه مدینه ام.دلتنگ کربلام.دلتنگ اومدن اربابم.مهدی،جان مادرت زهرا(س) بیا........
نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
|
|
مژده |
پنج شنبه 88 شهریور 5 , ساعت 2:27 عصر
راستی یه سلام دوباره، نظر به اینکه ما خیلی به مخاطبینمون احترام می ذاریم و برای راحتی اونها و اینکه بتونیم خوشحالشون کنیم هر کاری انجام میدیم به خصوص در این ماه ضیافت الهی می خواستیم این مژده رو بدیم که مخاطبین عزیز برای وارد شدن به وبلاگ از کربلا چه خبر می تونند علاوه بر آدرس hamider.parsiblog.com از دو آدرس زیر هم استفاده کنند hamider.tk yasekabood.tk
نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
|
|
مدینه ... بیت الله ... مهمانی ... خدا ... |
پنج شنبه 88 شهریور 5 , ساعت 1:9 عصر
سلام ، سلامی به خوش بویی یاس سخن از شهری گفتم که بوی یاس در میان دیوار و درش پیچیده است آری مدینه، اما این غربت سخت چه بار سنگینی را بر دل می گذارد ، می خواهی بروی اما نمی توانی ، دنبال کسی می گردی تا از این بار برایش بگویی اما چه کسی توان این بار را دارد جز خدا . بار سفر بستیم و کوله بار غم و غصه و غربت را با خود به شهری بردیم که بیت الله است و در آنجا و در آن لحظه که چشمانمان برای اولین بار بر آن خانه افتاد به سجده افتادیم و از غم های مدینه ، از غم های دل با او سخن گفتیم برای او و سر در دامان او گریستیم ، آنقدر که کمی دلهایمان آرام گیرد و در آن لحظه بود که گرداگرد خانه اش چرخیدیم و با تمام وجود صدا زدیم الله اکبر
اما چه گوییم از آن زمان که بانگ به برگشت دادند آخر چگونهبا این همه دلبستگی باز گردیم و حال در این ماه خدا در سحر ها این دل می گیرد چرا ؟آری چرا...؟ آخر حرفم اینست خدایا تو مارا بردی ، عاشق کردی و برگرداندی حال این عاشق با این درد دوری چه کند ...؟ خدای من سحر ها دلم هوای کربلا و نجف میکند ، سحر ها دلم یاد سحر های مدینه و مکه را میکند خدایا یاد آن سحرها که در بقیع راه میرفتیم بخیر حال خدایا من آمده ام در این مهمانی از تو گدایی کنم ، گدایی کربلا ، گدایی ایوان طلای مولا ، گدایی گنبد خضری ، گدایی بقیع ، گدایی خانه ات و این گدا دست خالی جایی نمیره چون می داند که صاحب خانه خیلی خیلی کریمه و در این ماه ضیافت خدا اینگونه با مولایم علی سخن می گویم یا علی رفتم بقیع اما چه سود هر چه گشتم فاطمه آنجا نبود یا علی قبر پرستویت کجاست آن گل صد برگ خوش بویت کجاست هر چه باشد من نمک پرورده ام دل به عشق فاطمه خوش کرده ام حج من بی فاطمه بی حاصل است فاطمه حلال صدها مشکل است من طواف سنگ کردم دل کجاست راه پیمودم پس منزل کجاست کعبه بی فاطمه مشت گل است قبر زهرا ،کعبه اهل دل است
و در آخر گویم خدایا خیلی ممنونتم و خیلی دوستت دارم خدا...............
نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
|
|
همه جا بروم به بهانه تو...یا مهدی |
پنج شنبه 88 شهریور 5 , ساعت 9:34 صبح
فخر است برای من فقیر تو شدن از خویش گسستن و اسیر تو شدن سلام،خوب.دیگه این کامپیوتر ما هم از مرخصی اومد.نوبتی هم باشه نوبت مرخصی خودم بعد از یک تابستان پرکاره...اما مثل اینکه مرخصی به گروه خون ما نمی خوره. از همون اول تابستان پیدا بود که پرکاره.البته بعد از امتحانات پرکارتر شد و کارمون از ساعت شش صبح تا ساعت سه شب ادامه پیدا میکرد.خداوکیلی برای امتحانات اینهمه بی خوابی نکشیده بودم،خوب دیگه هر کس بخواد سند محرمانه بسازه باید بی خوابی بکشه و دستاش تاول بزنه اونم چه طور،آخه یکی نیست بگه بیکار بودی نوآوری به خرج بدید.ان شاء الله همه اش برای رضای خدا و رضایت آقا امام رضا از خوشحال کردن بنده ها.تا نوبت به روز اردو رسید.دست همه دوستام درد نکنه،خیلی عالی بود،خیلی زحمت کشیدند.اجرهمشون با آقامون امام رضا.اگر من کوتاهی کردم حلال کنند دیگه.مدد خدا و در حد توانمون بود .اما نمیدونم چرا هیچ کس حرف ما را تحویل نمی گرفت.حتما میگفتند کوچکیم،اما منم که قدم 180 سانته،ما شاء الله به قد.اما منم که از رو برو،نه...رو که نیست.تازه نبودید سوال هام تو کلاس ها را ببینید.ما سوال میکردیم به جای جواب سوال ما یه سوال دیگه پیش میومد حالا خدا داند کی می خواستند جواب سوال ما را بدند.وقت مسابقه هم که میشد از بدشانسی چون سوال ها را طراحی کرده بودیم ،فینیش میشدیم،ما با یک نفر قرار گذاشتیم هرچی جایزه بردیم،نصف نصف،ما که قرعه کشی می کردیم،پس اسم خودمون جزئش نبود چیزی نصیبمون نشد حالا...بقیه به قولشون عمل کنند.من قول دادم اگر فلش چهار گیگ بردم نصف کنم هنوز هم سر قولم هستم.توی طرح حکمت هم در اجرای مسابقه با همه دانشگاه ها کم نگذاشتیم اما از بد شانسی کسی نبود فیلم بگیره یادگاری داشته باشیم.(شوخی کردم خودمون نخواستیم).سحر های حرم هم خیلی جای شما خالی .مخصوصا شبی که حرم پنج تا شفا یافته داشت. شب آخر مشهد خیلی با صفا بود هرچند فقط سه نفر بودیم اما پرخاطره بود.شام حرم نصیبمون شد،یه دختربچه که گمشده بود را به مادرش رسوندیم،آخرش هم به دعای کمیل ختم شد.خیلی باصفا بود. بعد از مسافرت تازه جالب تر و پرکار تر شد.از اون جهت که ما مشهوریم،تمام اقوام فهمیده بودند که ما پانزده روز مسافرت بودیم اما کجاها...روز سوم که منزل بودیم ،مبعث پیامبر بود و تلوزیون غار حرا را نشون می داد که مادرمون بهم گفت:راستی غار حرا هم بردنتون.منم که مات و مبهوت مکه بودم،یهو به خودم اومدم که مادرم گفت راستی تو مشهد بودی.یک هفته بعد دخترعموم بهم گفت کربلا خوش گذشت.خلاصه اینکه، ما توی این تابستون برای فرار از شهر شلوغ خودمون به دو کشور سفر کردیم.امیدوارم سفر به هندوستان مثل سفرهای من نبوده باشه.
بعد از استراحت از این سفرهای طولانی و متنوع یک سفر اجباری پیش اومد که خدا کند هیچ وقت برای هیچ کس پیش نیاد که برای دکتر به سفر بره.اونم شهرهای خلوتی مثل شیراز و تهران،هرچند قصد اولیه دید و بازدید اقوام بود.مسافرت ها که تمام شد،این کتاب خوندن عجب چیزیه اونم کتاب هایی که من می خونم ،آخریش وصیت نامه امام خمینی بود.و هزار تا کار دیگه. راستی 5 تا کلیپ درباره امام زمان و امام رضا ساختم که ان شاء الله بعد از اینکه استاد کلیپ سازی ما درباره اش قضاوت کرد برای میلاد امام رضا اونها را رو وبلاگ میزارم برای دانلود.البته اشکال اولیه ای که از آن ها خواهد گرفته شد اینه که منابعی که استفاده شده کیفیت نداشته اند،خداوکیلی خودم هم میدونم اما فقط همین ها را توانستم پیدا کنم.اما اگر کلیپ ها را گذاشتم قول بدید اول همش را تا آخر نگاه کنید بعد قضاوت کنید.مطمئن باشید حداقل گوش دادن به آهنگ هاش برای یک بار ارزش داره(البته یکیش یک دقیقه اولش یه سخنرانی درباره امام زمان تا شنیدین ردش نکنید بابا یک دقیقه تحمل کنید ،فقط یک دقیقه است)...تحفه ای ناقابل به پیشگاه امام زمان،برای رضای ارباب .این روزهام که مهمان ها رفتند،همگی به یک مهمانی بزرگ دعوت شده ایم.صاحب خانه خوب پذیرایی میکنه،پس ما هم مهمان های خوبی باشیم و خوب استفاده کنیم.از همین الان هم به فکر شب های قدر باشیم و خودمون را آماده بهترین شب بندگی بکنیم.راستی میلاد امام حسن مجتبی افطار در خدمتیم،دیر نکنید.مسافرهام قصد ده روزه کنند قدمشون روی چشم.ما را هم دعا کنید.راستی دیشب توی خبرشبانگاهی درباره پرفسور اسلامی استاد این ترم من حرف میزد.وای که خدا به دادم برسه.اونم با مشکلهایی که من دارم و خواسته های دیگه ای که دارم . راستی از همه بچه های کانون یاس از دبیر کانون گرفته تا رئیس کل و همه دوست های خودم ممنون چون باعث شدند که مهارت هایی را که دارم در جهت رضای خدا برای خدا و اهل البیت انجام بدم و کلی مهارت دیگه یاد گرفتم که همش مدیون خدام که این فرصت را داد تا براش کار کنم. از همه دوستام ممنون و براشون دعا میکنم. اجرشون هم با خدا. در حدیثی طولانی از پیامبر اکرم می خوانیم که حضرت موسی به خدا عرض کرد:خدایا مقام قربت را خواهانم.پاسخ آمد:قرب من، در بیداری شب قدر است.عرضه داشت:پروردگارا،رحمتت را خواستارم.پاسخ آمد:رحمت من در ترحم بر مساکین در شب قدر است.گفت:خدایا جواز عبور از صراط می خواهم.پاسخ آمد:رمز عبور از صراط ،صدقه در شب قدر است.عرض کرد:خدایا بهشت و نعمت های آن را می طلبم.پاسخ آمد:دستیابی به آن در گرو تسبیح گفتن در شب قدر است.عرضه داشت:پروردگارا، خواهان نجات از آتش دوزخم.پاسخ آمد: رمز نجات از دوزخ،استغفار در شب قدر است.در پایان گفت:خدایا رضای تو را می طلبم. پاسخ آمد:کسی مشمول رضای من است که در شب قدر،نماز بگذارد. درخلوت من نگاه سبزت جاریست،این قسمت بی توبودنم اجباریست،افسوس!مهدی جان؛ نمیشودکنارت باشم،ای دوست تمام لحظه هاتکراریست توی یکی از نظر هام یه شعر نوشته بود که دوباره این دریا را طوفانی کرد و هوایی.خدایا تو خیلی کریمی ،شهادت در کربلای ارباب در رکاب مهدی نصیبمون کن.خدایا دلم تنگه.دوباره بهونه میگیره.میشنوی...
همه جا بروم به بهانه تو که مگر برسم در خانه تو همه جا دنبال تو می گردم که تویی درمان همه دردم یا ابا صالح مددی مولا نشوم به جز از تو گدای کسی بی ولای تو من نکشم نفسی که تو لیلای من مجنونی همه هست من دلخونی یا ابا صالح مددی مولا اگرم نبود دل لایق تو نظری که دلم شده عاشق تو به خدا هستی همه هستم به تو دل بستم به تو دل بستم یا ابا صالح مددی مولا دل خود زده ام گره بر در تو چه شود که رسم بر محضر تو من نا قابل به تو دل بستم نکشی دامان خود از دستم یا ابا صالح مددی مولا
نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
|
|
|
درباره وبلاگ |
مدیر وبلاگ : حامیدر[133] نویسندگان وبلاگ :
دریا (@)[56]
گمنام (@)[8]
مسافر (@)[2]
پاییز ارغوانی[5] انیس (@)[1]
من حامیدر هستم....
دوست دارم عاشق خدا باشم اما نتوانستم ،
دوست دارم گناه نکنم اما نتوانستم ،
ودر آخر دعایم این است خدایا فرج آقایم را برسان.
|
|
فهرست اصلی |
بازدید امروز: 39 بازدید
بازدید دیروز: 94 بازدید
بازدید کل: 245662 بازدید
|
|
لوگوی وبلاگ من |
|
|
|