یکشنبه 89 آذر 28 , ساعت 4:24 عصر
به نام او که دوستش دارم روزها بود که دیگر فراموش کرده بودم چگونه به کوچه پس کوچه های این وبلاگ راه پیدا کنم، انگار راه گم کرده بودم... یادش بخیر اون روزها و شب هایی که با نوشتن هر خط اشک می ریختم و بار روی دوشم را با همین نوشته ها و درد و دل با دیوار های همین وبلاگ سبک می کردم.... یادم رفته بود که هرگاه می خواستم فریاد بزنم به همین کوچه ها پناه می آوردم و در همین کوچه ها خدا را صدا می زدم این وبلاگ نیز برای من حکم چاهی داشت که سر درونش می کردم و از درد دل با او سخن می گفتم... سلام از کربلا چه خبر، من باز آمدم...
نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
|