یکشنبه 88 شهریور 15 , ساعت 1:33 عصر
به نام دوست، دوستی که در قدردانیش مانده ایم امروز از زیر پای فیل های هندوستان خودمو بیرون کشیدمو به زور تو این شلوغی ها از جلوی سینما های هند رد شدمو چشم بر همه اون عکس های رنگ و وارنگ سینما ها بستم تا خودمو رسوندم به یه کامپیوتر تا براتون یه خبر بگم ، چه خبری ؟ یه کم صبر کنید نفسم به جا بیاد ، آهان الآن میگم ... امروز تولدمه آره پانزده شهریور تولده حامیدر است _ بی جنبه تولد ندیده _ بابا بذار من بگم بعد ، آخه می دونید من عادت دارم قبل از همه خودم تولدمو به خودم تبریک بگم پس آقا حامیدر تولدت مبارک، اما از همه مهمتر باید بگم که میلاد کریم اهل بیت امام حسن مجتبی مبارک باشه راستی یکی دو شب دیگه شب قدره حواسارو جمع کنیم که این شبا رو از دست ندیم من خودم هنوز حسرت اون سالی رو می خورم که نه تنها شب قدر و از دست دادم بلکه به بدترین شکل ممکن گذروندمش حال هم شرمندم هم افسوس می خورم اما بگذریم فقط اینکه یادتون نره یا یادمون نره که شبای بزرگی داره میاد
بذارید یه کم از هندوستان براتون بگم اینجا خیلی قشنگه مردم مسلمونشم روزه میگیرن البته من از بس غذا هاشون تند بود معده درد گرفتم اما یه سوال کسی آدرس طاووس فروشی نداره برای من بفرسته...!؟ دوتا شعر کوتاه هم می نویسم اولی به یاد مدینه و دومی هم برای مولا علی یه مدینه ، یه بقیعه ، یه امامی که حرم نداره کسی نیست تا روی قبرش یه دون شمع بذاره امون ای دل، امون ای دل، امون ای دل امون از غریبی امون ای دل، امون ای دل، امون ای دل امون از غریبی دل بی تاب، دیگه شد آب ،زیر آفتاب یه سایبون نداره نه یه زائر، نه یه خادم ،نه کنارش یه روضه خونی داره امون ای دل، امون ای دل، امون ای دل امون از غریبی امون ای دل، امون ای دل، امون ای دل امون از غریبی
روزام شده مثل شبهام زندگی بی رنگه یه عمریه بعد زهرا به خدا دلم تنگه من دیگه رفتنیم ،کارم تمومه وای که به سینه من نفس حرومه اون که من میکشه بغضه گلومه خدا نگهدار که من مسافرم ،ای روزگار بساز از امشب با قلبه دخترم ،ای روزگار
نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
|