شنبه 88 مرداد 31 , ساعت 1:35 عصر
به نام خدا خیلی ساده شروع کردم که بگویم سلام ، چی کسی چیزی گفت نه انگار اشتباه شنیدم بعد از یک هفته و یه گشتی تو هندوستان زدن باز برگشتیم سر وبلاگ راستی هفته پیش بود انگار فیلم سارا کوچولو رو شبکه دو پخش کرد اونم داشت از هندوستان می گفت انقدر دلم هواشو کرد نمی دونید تو اون لحظه چقدر دلم کباب می خواست اما بگذریم اینبار یه جوره دیگه میگم از یک بین الحرمین ، اما توی این بین الحرمین یک طرف گنبد خضرا ، یک طرف پنجره های مشبک ، یک طرف غریبی و یک طرف مظلومیت .
این میون صدای یه مرد ، یه پهلوون ،فضا رو پر کرده، آقایی که دستاشو بستن اما این آقا نگاهش به پشت سرشه ، صدای گریه مظلومیت و صبر به گوش میرسه آره مدینه گویای همه اینهاست ، همه این مظلومیتها و غریبی ها ، تو کوچه پس کوچه هاش صدای مادر پیچیده صدای مادر
بگذریم بذارید من در مورد یه مطلب حرفی بزنم ، در مورد شهادت ، شهادت فقط یه کلمه ی تنها یا یک درخواست ساده نیست که بگویند کار افسرده های با ایمان است شهادت خواسته ایست که همراهش مسئولیت می آید و از پس این مسئولیت افسرده ها بر نمی آیند و تازه کلمه افسرده ای که ایمان هم دارد کلمه مسخره ایست ، کسی افسرده می شود که نا امید گردد و کسی که خدا را فراموش نکند و ایمان محکم داشته باشد نا امید نمی گردد پس شهادت یک نعمت است ، نعمتی که برای بدست آوردنش باید زحمت بکشی و لایق شوی ، شهادت یک موهبت است یک لطف است اما بدانید که لحظه ای نا امید نگردید که راه شهادت باز است فقط یک بسم الله میخواهد
نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
|