دوشنبه 88 تیر 1 , ساعت 2:49 عصر
یکی بود یکی نبود ،نمی دونم کی بود کی نبود ، فقط اینو بگم یکی بود و یکی هم نبود دیروز که تنها نشته بودم یه گوشه ای زیر این آسمون اگر چه یه سقفی هم بالا سرم بود ، یه لحظه احساس کردم که دلم می خواد گریه کنم آخه چند روزی بود که گریه نکرده بودم اما راستیتش دلم می خواست با خدا درد و دل کنم نمی دونم چم شده بود البته ما این موقع ها میگیم تف تو ریا اما تو اون لحظه خیلی چیزارو از جلوی چشمام رد کردم اون لحظه بود که اشکم جاری شد دلم تنگ شده بود برا چی برا خیلی چیزا حتی برا گریه کردن واقعیتش دلم بود که می خواست گریه کنه با خودم اون لحظه فکر کردم که الآن دوست دارم سرم و کجا بزارمو گریه کنم ؟! رو زانوی مادرم ، رو ضریح امام حسین و امیرالمومنین یا خاک بقیع و شاید هم ... اما تو اون لحظه فقط سرمو بالا گرفتمو گریه کردم تنهایی هم بد نیست چون آدم می تونه تو تنهایی فقط جلوی خدا گریه کنه ، شاید بگی دارم دریوری میگم یا اینکه بگی دوباره حامیدر نشست و از گریه و زاری نوشت اما اگر گریه نکنی شادی هم برات معنا نداره اونایی که نوشتمو می خونید گریه کنید ، تو گریه هاتونم منو فراموش نکنید ، وقتی خوب گریه کردید این صورتتونو بذارید رو خاک و هر جور که دلتون می پسنده صداش کنید خوبم صداش کنید بازم می گم برا این دل منم دعا کنید... یا علی
![](http://dariush2.persiangig.com/image/ax/29.gif)
نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
|