سه شنبه 88 خرداد 12 , ساعت 12:28 عصر
سلام. امروز بر خود دیدم که خاطراتی از زندگی امام خمینی(ره) به ما جوانانی که شاید بعد از رحلت امام به دنیا آمده ایم و شاید آشنایی چندانی با ایشان نداشته ایم را بنویسم تا با مردی از تبار نور بیشتر آشنا شویم.مردی که مردانه زیست و با رفتنش قلب آسمان را فشرد. روزها و هفتهها سپری شدند، فروردین و اردیبهشت رفتند و خرداد آمد؛ خرداد سال 1368. بیش از دو دهه بود که واژگان پانزده خرداد، قیام و امام خمینی درهم آمیخته بود. خرداد، خود به خود ماه امام شده بود. بعد از انقلاب، در پانزده خرداد هر سال مردم به یاد قیام خونین شهیدان خرداد 1342 راه پیمایی میکردند. کشور در سکوتی سنگین فرو رفت. دستها به سوی آسمان بلند شد. چشمها به اشک نشست و نام امام آهسته آهسته بر لبها جاری شد. امام با تمام دردی که داشت و با تمام رنجی که میکشید، آرام روی تخت بیمارستان خوابیده بود. او فقط یک نگرانی داشت، میترسید وقت نماز بگذرد، میترسید ضعف و ناتوانی مانعی میان او و خدایش باشد، میترسید بیهوش شود و نماز نخواند. برای رفتن آماده بود، او همیشه آماده ملاقات بود. از نوجوانی تا اکنون که به دوران پیری پا گذاشته بود، آماده سفر بود. خودش نوشته بود: «با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص و به سوی جایگاه ابدی سفر میکنم...» علاقه امام به آقا امام زمان (عج) یک روز یکى از طلاب در مدرسه رفاه به امام عرض میکند که: شماچرا در بین صحبتهایتان از امام زمان کمتر اسم میبرید؟ امام به محض شنیدن این سخن درجا ایستادند و فرمودند چه میگویى؟ مگر شما نیىدانید ما آنچه داریم از امام زمان است و آنچه من دارم از امام زمان(عج) است و آنچه از انقلاب داریم از امام زمان است.
نوشتهاند از آغاز کار عاشق بود و از سلاله آلاله و شقایق بود میان آبی امواج، زندگی میکرد و در تلاطم دریا، سوار قایق بود و با نوازش باران صبح میخندید و مثل پنجرهها رو به صبح صادق بود شبیه آیینهها صاف بود و روشن بود عمیق بود، دقیق و پر از دقایق بود قسم به ماه، ستاره، به آفتاب قشنگ نگاه روشن و سرخش پر از حقایق بود
نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
|