یکشنبه 88 خرداد 3 , ساعت 9:47 صبح
سلام.یک هفته است دارم با دلم کلنجار می رم.کاش وقتی حضرت زهرا پشت در مهدی اش را صدا زد گوش ما کر نبود .کاش مادر دو عالم ،مادر من یه لحظه می خندید.کاش گریه حرام می شد تا مادرم اینقدر گریه نمی کرد. امروز از هیچکس توقع ندارم که جوابم بده و قانعم کنه، شاید حتی اگر میتونستم کاری میکردم که کسی نتونه نظر بده.اما فقط از یک نفر انتظار دارم جواب بده .از کسی که مدت هاست منتظر جوابشم .آره شاید اون جواب میده و من نمیشنوم .آره درست اما به خدا من آدمم و ضعف انسانی دارم .آره می دونم اونقدر آسمانی نشدم که گوش دلم بشنوه.اما میخوام بهش بگم تو نیومدی جواب بدی خیلی ها دلم را شکوندند .وقتی با تمام وجودم میگفتم آقا مهدی نوکرتم ،خیلی ها بهم گفتند همه نوع حرف از اینکه چقدر پیش خدا خود شیرینی گرفته تا بعضی آدم خوب ها که گفتند انگار فقط امام زمان مال اونهاست .من نمیگم امام زمان مال منه، نه.آقا مهدی مال همه دنیاست .اما من فقط میخوام که من مال خدا و آقا مهدی ام باشم.آره الان میگی من جواب دادم تو نشنیدی.اما بگو با این دلم حالا چه کار کنم.من نمی خوامش ،برای خودت .هر کاری دوست داری باهاش بکن .مگه خدا نگفت توی دل شکسته جا داره. حالا دل من اندازه یه دنیا شکسته از همه چیز.اما بازم میگه حالا همه هر چی میخوان بگن.آقا مهدی به مادرت فاطمه زهرا قسمت میدم کمک کن آخه می خوام به اندازه دریا و آسمون نوکرت باشم.حالا یه درد دل با وبلاگ اینکه وقتی میخوام باهاش حرف بزنم موقع درد و دل هام خودش و صاحب اصلی اش خدا و آقام همه حرف هام را گوش میکنن بدون اینکه ملامتم کنند .حالا حتی اگر بعد توی نظرات ملامت هم باشه اما زمانی که درد دل منه با گریه هام خوب تا میکنه. آقا جون برای این غلام سیاه ،خوشحالی تو بسه آقا. خیلی دوست دارم آقا جون. کربلا یعنی تمام عشق ها انتهای عشق بازی با خدا
نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
|