یکشنبه 89 شهریور 21 , ساعت 3:32 عصر
سلام.امروز برای فریاد دربرابر افرادی که در آمریکا به قرآن اهانت کرده اند می نویسم.فریادی که از درون جگرم را میسوزاند.آری وقتی ما که از خدا و توکل به خدا و اهل بیت دم میزنیم زمانی که اینگونه رفتار میکنیم و به خدا اعتماد نمیکنیم و به یاری هم برنمی خیزیم باید به این درد بسوزیم.اگر به خاطر این مصیبت روح از بدنم جدا شود چه رضایت کننده است اما هنوز تمام نشده... آقا دلت پاک باشه این ظواهر چیه.ای بابا حضرت زهرا(س)دلش از همه پاکتره پس نباید چادر بپوشه.امام حسین تو پاکی رد خور نداره نباید امر به معروف و نهی از منکر کنه اونم به بهای چی؟ بهای دادن علی اصغر و عباس و و و و تا اسیری زینب و،حالا نمیخوایم بریم صحرای کربلا،میخوایم تو صحرای دلمون قدم بزنیم.یکی از رفقا بهم گفت از کربلا برگشتی نمیخوای بگی از کربلا چه خبر؟ بابا همه خبرها از دل ما شروع میشه.اینقدر عرصه را بر دلم تنگ کردن که مجالی برای موندن نیست.بابا خدا حق الله را میبخشه.کجای دنیایی،عدم وفای به عهد،امربه معروف و نهی از منکر نکردن،رعایت حجاب نکردن امانت داری نکردن،غیبت کردن، دروغ گفتن،و... حق الناسه.نمیدونم کجا را کم کاری کردم که دوستام ببخش و گذشت و از همه مهمتر وحدت را کنار گذاشتن.الان میگن نه بابا اینطوری که تو فکر میکنی نیست.نه این ماییم که ندیدیم فقط بقیه را دیدیم.آقا من هم تصمیم گرفتم مثل دوست هم شهریم نه اینوری باشم نه اونوری.با هر خط قرمزی یه بوق بزنم و راه خودم را ادامه بدم.اونقدر گفتیم دل مهمه که داریم ظاهرمون را از دست میدی. دل بدون ظاهر و ظاهر بدون دل چه ارزشی داره.نمیدونم چون بزرگتریم نباید ببینیم کوچکترها از ما یاد میگیرن و حرفهاشون حقه. شهدا هم فقط میگن دلت پاک باشه.میگه میخوام خودم بهش برسم باشه اما نه وقتی که همه پل های پشت سرت را شکوندی.از این جهان متدن حالم بد میشه وقتی بعضی ها واسه اینکه فکرشون باز شه...!!مانتوهای تنگ می پوشن...!!بعضی هام واسه اینکه قدشون بلندتر شه...!!مانتوهای کوتاه می پوشن...!!حالا اینا اصلاً مهم نیست!بیخودی گیر نده...!!مهم دله...!دلت پاک باشه...!و اِلا محرم و نامحرم نداره که...!! کمک کردن هم که دیگه اصلا معنا نداره یعنی دوست ندارم حتی لفظی را که مثلا دوستام گفتن حتی به یاد بیارم. خدایا همه را به خاطر رضای تو بخشیدم تو همه را راضی کن که به خاطر رضای تو مرا ببخشند. راستی خدا جون حج یادت نره میدونی که امسال سال آخر دانشگاه و آرزوی من هم دیدار کعبه ات،اگر این فرصت را بهم ندی ممکنه دیگه گیر نیاد. تمام راه ظهور را با گنه بسته ام دروغ گفته ام که منتظرت هستم با ایه همه خدایا شکر که تو خالق منی و من بنده ی روسیاه تو ،که پیش بندگان دیگرت آبرویم دادی.شکرت خدا
ساقی امشب آتشی دارد دلم شعله شعله اشک می بارد دلم عشقم امشب باجنون آمیخته اشک های من به خون آمیخته همچو موج آتشم سردرگمم نیستم گرچه میان مردمم خودنمیدانم کجایم کیستم ؟ هستی ام رفته زدستم نیستم من چه می گویم بهارم گم شده زیردست و پا قرارم گم شده ای دریغا عمق زخمم فاش نیست شرح دردم کار کند وکاش نیست از لب و دست هزاران چنگ و نی آید آیا سوز دل ابراز نی شعر هم هر دم نوایی می زند گاه گاهی دست وپایی می زند سیلی طوفان و ساحل دیده ای ؟ ماهی افتاده در گِل دیده ای ؟ دیده ای پرهای درهم ریخته ؟ با سپیدی سرخ را آمیخته سرو را گاه نشستن دیده ای؟ شاخه را وقت شکستن دیده ای ؟ سینه ام آتشفشانی میکند شعر اما بی زبانی میکند
نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
|