سه شنبه 89 تیر 1 , ساعت 12:12 عصر
به نام دوست که هر چه هست از اوست من باز می نویسم که بگویم گنهکارم اما واقعا هستم چون دیگر خسته ام از دست خودم بس بگذارید اینگونه گویم... بارالها... اشک هایم جاریست و دلم خونست از این همه بی معرفتی ها اما از بی معرفتی دیگران، دیگر نالان نیستم و امروز فریاد می زنم از تمام بی معرفتی هایم بی معرفتی هایم نسبت به تو، تویی که همه کس من هستی... خدایا بی تو هیچم و بی تو درمانده ام و می ترسم که بی تو زیر این همه بار له شوم یارب تویی که همیشه دستم را می گیری و جز تو نمی خواهم کسی یاریم کند..
.
نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
|