سه شنبه 89 اردیبهشت 28 , ساعت 12:17 عصر
به نام خدای مهربانی ها اون روز می خواستیم شروع کنیم اما نیاز به حرفی داشتیم که توشه راهمون باشه، پس سراغ قرآن رفتیم تا خدا نصیحتمان کند و او نیز چنین فرمود:
همانگونه که آیات ما را فراموش کردید فراموش می شوید شاید به ظاهر آن چیزی نبود که ما می خواستیم اما ما از خدا نشانه های زیادی دیده بودیم و ندیده گرفتن اونها بی معرفتیمان به خدا بود پس این جمله شد توشه راه و شروع کردیم و اولین قدم در شبی تاریک شروع شد... خیلی ها زحمت کشیدند و سختی ها زیاد بود ولی شیرین، آنقدر شیرین که امروز جدا شدن از آنها خیلی سخت است ولی خدا باز نشانه هایش را به ما نشان داد و در نهایت کوچه های انتظار شکل گرفت و در این کوچه ها و در کنار هم روز ها را گذراندیم، مهمانانی داشتیم از تهران و قم و جبهه ها آری شهدا هم آمدند و شبی را کنارشان گذراندیم حال آرزویمان اینست که مهدی زهرا نیز به ما سری زده باشد... دیشب با این کوچه ها وداع کردیم اما وداعی سخت و دلسوز به امید اینکه باز بتوانیم از سرمایه وجودمان چیزی را خرج و فدای اهل بیت کنیم و در نهایت در راه آنها از این دنیا رخت برببندیم و امروز شما بگویید، شمایی که زحمت کشیدید و هم شمایی که به این کوچه ها سر زدید بگویید که از این شبها چه سهمی را برای خود برداشته اید و نیز چه حرفی ماند که نزدید
الا ای چاه یارم را گرفتند گلم، عشقم، نیازم را گرفتند میان کوچه ها با ضرب سیلی همه دار و ندارم را گرفتند
نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
|