دوشنبه 88 بهمن 19 , ساعت 8:59 صبح
ای معبود من، تو را میستایم ـ و تو سزاوار هر ستایشی ـ بدان سبب که در حقِ من نیکیها کردی، و نعمتهای فراوان به من بخشیدی، و عطایای بسیار ارزانی فرمودی، و به رحمت خود مرا بر دیگران برتری دادی، و نعمت خویش را بر من تمام گرداندی. تو دربارهی من چندان خوبی و احسان کردهای که دست شکر و سپاس من از آن کوتاه است. تو پیش از آن که درخواست کنم، به من احسان فرمودی، و در همهی کارها از دیگران بینیازم کردی، و سختیِ بلا را از من دور ساختی. توی که هنگام ناچاری و بیچارگی، دعایم را به اجابت رساندی، و چون به پرتگاهِ گناه افتادم، دستم را گرفتی و مرا آمرزیدی و حقّ مرا از دشمنانم ستاندی. ای بخشندهی گناه من، اگر تو زشتیهای مرا از چشم مردم نمیپوشاندی، من از رسوایان بودم. ای آن که با یاری خود مرا توانای بخشیدی، اگر یاریام نمیکردی، از شکست خوردگان بودم؛از تو میخواهم که مرا ببخشای و بیامرزی؛ زیرا نه بیگناهم که روی عذر خواهی داشته باشم ، و نه گریزگاهی که بدان بگریزم. به درگاهت پناه پناه آوردهام، پس پناهم ده. از تو پناه میجویم، پس مرا خوار مساز. نیاز خواه تواَم، پس نعمت خویش را از من دریغ مدار. در تو آویختهام، پس دستم را رها مکن. خواهان لطف تواَم، پس نومیدم برمگردان. ای پروردگار من، تو را میخوانم، در حالی که درویشم و نالان و ترسان و نگران و بیمناک و فقیر، و از درگاه تواَم گریزی نیست.ای معبود من، پیش تو شکایت میکنم از ناتوانیام در شتاب ورزیدن به سوی وعدههایی که به دوستانت دادهای، و دوری گزیدن از چیزهایی که دشمنانت را از آنها ترساندهای، و شکایت میکنم به تو از فراوانی اندوه و وسوسه نَفسِ خویش. معبودِ من، تو مرا به نیّت بَدم رسوا نساختی، و به سبب گناهانم به ورطهی نیستی نینداختی. چون میخوانمت، پاسخم میگویی؛ اگر چه هنگامی که تو مرا به سوی خود میخوانی، درنگ میورزم. هر حاجت که خواهم، تنها از تو خواهم، و هر جا که باشم، راز دل با تو در میان میگذارم. جز تو را نمیخوانم و جز به تو امید نمیبندم.
پیوسته فرمانبردارم؛ چرا که هر کس شکایت پیش تو آورَد، آن را میشنوی، و هر کس بر تو توکل کند، به او روی میآوری، و هر کس در تو آویزد، او را رهایی میبخشی، و هر کس به تو پناه آورَد، غم و اندوهش را میبَری. پس معبود من، مرا به سبب اندک بودن سپاسم، از خیر آن جهان و این جهان محروم مساز، و گناهانم را که خود از آنها آگاهی، بیامرز. با این همه، اگر عذابم کنی، چه میتوانم گفت، که من ستمکارم، سهلانگارم، تبهکارم، گنهکارم، مقصّرم، لاابالی و غافل از بهرهی خویشم. اما اگر مرا بیامرزی، چه جای شگفتی، که تو مهربانترینِ مهربانانی. فراز هایی از دعای 51 صحیفه سجادیه سلام اول ببخشید اگر طولانی شد اما خداییش اونقدر پیشم قشنگ هست که نتونستم مختصر کنم.بزار اول یه درد دل با خود وبلاگ بکنم.بعضی از خوانندگانت بهم میگن چون متن هات طولانیه حوصلمون نمیشه همش را بخونیم یه خورده از اولش و یه خورده از آخرش می خونیم.اما من هنوز متن هام بلنده چون دل وبلاگ خط به خط اون نوشته ها را می خونه.چکار کنم که هر چه روضه در شرمندگی از خدا برای دلم بخونم کمه.از خودم هم دیگه خجالت می کشم.یه هفته بود همه درهای دنیا به روم بسته شده بود تنها به لطف خدا امید داشتم.هنوز اون در بود که روی پا نگهم داشته بود حالا همون در همه درها را باز کرده بود اما من روی شکرگذاری ندارم چرا که چقدر زود فراموش کردم .خدایا من بنده ضعیف درگاه تو ام.مرا به خاطر ضعف انسانی ام ببخش.
الهی انا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر المسکین المستکین. الهی و ربی من لی غیرک
نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
|