دوشنبه 88 دی 21 , ساعت 10:40 صبح
به نام خدا
![](http://i16.tinypic.com/4344ozs.jpg) می نویسم در حالی که دلم گرفته و دستانم آلوده به گناه است و بیش از قبل شرمنده خدا هستم... اون شب هنگام خواب تصمیم داشت تا نیمه شب از خواب بلند شود سجاده ای پهن کند و دستانش را رو به آسمان بگیرد و خدایش را صدا زند اما وقتی ساعتش به صدا در آمد در کمال ناباوری آن را خاموش کرد و باز خوابید... او می دانست که باید کاری انجام می داد اما باز خوابید که ناگاه در خواب کسی را دید، می شناختش در عینی که نمی شناختش ، شاید خودش بود اما می دید فردی را که انگار دستانش رو به آسمان است و صدای اَلْعَفوَشْ گوشها را نوازش می داد آری او فردی را می دید که داشت خدایش را صدا می زد و شاید خود را دید که خدا او را صدا میزند و او خواب است بلند شوید که عاشقی منتظر ماست، آری خدا منتظر ماست... یاعلی
![](http://eldera2.persiangig.com/image/eshgholane/6.jpg)
نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
|