دوشنبه 88 آذر 23 , ساعت 12:56 عصر
از خودم دلگیرم، از این همه بی طاقتی، از دلشوره های با دلیل و بی دلیل، از انتظار به جا و بی جا، از صبر طولانی، از کلافه شدن از صبر طولانی، از کم تحملی و زود رنجی، از کم شدن حوصله ام،...
شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر کنایتی است که از روزگار هجران گفت نشان یار سفرکرده از که پرسم باز که هر چه برید صبا پریشان گفت من و مقام رضا بعد از این و شکر رقیب که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت مزن زچون و چرا دم که بنده ی مقبل قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت
نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
|