پنج شنبه 88 آذر 12 , ساعت 6:32 عصر
سلام. امروز یک نظری در پست قبلی که نوشته بودم دیدم که خواسته بود عمومی نشود. نمی دونم کدام عزیز این را نوشته اما متنی که نوشته بود اونقدر ناراحتم کرد که تصمیم گرفتم پست قبلی را حذف کنم.هیچ وقت فکر نمی کردم مطلبم را کسی اینقدر بد برداشت کنه.اولین باری بود که از یک پیام اینقدر ناراحت می شم.شاید خودم را تنبیه کردم و برای مدتی چیزی ننوشتم. فکر می کردم این وبلاگ و اهالی که بهش سر می زنن حرف هام را خوب درک می کنند.نمی دونم اما شاید دیگه باید از این جور نوشتن دست بکشم.حالا از دوستانی که این مطلب را خواندید می خوام بگید کجای راه را اشتباه رفتم.اما خداییش دلم شکست.کاش اون کسی که با نام دیگر امیدی برای ماندن نیست پیام نوشته بود خودش را معرفی می کرد تا براش توضیح بدم یا اجازه می داد متنش را در یک پست به صورت عمومی توضیح بدم.نمی دونم شاید تصمیم گرفتم دیگه هیچ وقت ننویسم.حالا از دوستی که با نام دیگر امیدی برای ماندن نیست مطلب گذاشته می خوام متن زیر را بخواند و دوباره نظرش را درباره پیامی که دفعه قبل داده بده.آخه شاید دیگه رفتم.
گویی سالهاست که چشمهایم به خواب نرفته خستگی بغزهای لبخند شده بر دوشم سنگینی می کند قناری دلم همه آوازهایش را فریاد می کند گویی چشمهایم به ابر بهار تعنه زدند اشکهایم از سوز دلم داغ تر است دلم هوای دعای کمیل می کند آخ که چقدر زیبا نجوا می کند کاش هیچ وقت تمام نشود از همه دردهای دلم می گوید آخ که چقدر زیبا نجوا می کند شانه هایش را به من می دهد سرم را در آغوش می گیرد خدا را می گویم،مادرم حضرت زهرا(س) را می گویم آری بخوان ، لالائی ات چه زیباست از همه خستگی هایم بگو از همه دلواپسی هایم بگو بگو تا آرام بگیرم.... حالا دوست عزیز دلت میاد این لحظات خوب و عاشقانه را ترک کنی و این طوری راجع به خدا حرف بزنی.خدایی که....خدا جون دوست دارم
هرچند امروز خیلی ناراحت شدم اما شادیم از این ایام اونقدر زیاده که جلوی هر ناراحتی را گرفته.آخه مرغ دلم از قفس رفته و مکه لانه گرفته . امشب میل جنون دارم ،مجنون رخ دلدارم.امروز شادم چون نزدیک روزهای ولایت مولایم علی است با دعای کمیلش گریه کردم اما شادم بهر ولایت مولایم علی و این شادی را با همه تقسیم می کنم.یا حق
نوشته شده توسط دریا | نظرات دیگران [ نظر]
|