چهارشنبه 88 آذر 4 , ساعت 5:26 عصر
به نام او که هر چه دارم از اوست و او همانست که بیش از همه، نسبت به او غافل شده ام خدای من روزها می گذرد و من باز در درگاه تو روسیاهم ، روسیاه از اینکه هر روز از تو غافل می شوم و دل شکسته از این همه شرمندگی خدایا تویی که دستم را میگیری و تویی که یادت و وجودت مرا از گناه نجات می دهد اما چه گویم که با همه این احول انقدر بی معرفتم که باز غرق گناهم
امروز روز شهادت امام محمد باقر است امامی که آنچه ما فقط از دور شنیده ایم را با چشمانش دیده است حس کرده است و امروز غریبانه در بقیع در پشت پنجره ها منتظر دلهای ماست اوست که مارا صدا می زند و با تمام وجود می خواند و باز می نویسم یه مدینه ، یه بقیعه ، یه امامی که حرم نداره سینه زنها، کسی نیست تا روی قبرش یه دونه شمع بذاره دل بیتاب، دیگه شد آب، زیر آفتاب نه سایبونی داره نه یه زائر، نه یه خادم ، نه کنارش یه روضه خونی داره
نوشته شده توسط حامیدر | نظرات دیگران [ نظر]
|