به جمعه ....
بيا بنشين كنار من دمي آهسته نجوا كن
بيا با ديده اي روشن تو سير خيل غمها كن
من ار مجنون تنهايم ،قرين كوچه گردي ها
شب تار مرا اكنون مثال صبح فردا كن
چه غمگينم،چه تنهايم درين دلواپسي هايم
بيا با آن نگاه خود مرا آهسته پيدا كن
كنون اين مرغ زخمي باز هواي پر زدن دارد
بيا اما تو بالش را به مهر خود مداوا كن
اين شعر را درغم سرودم،شايد بيايد....