• وبلاگ : از كربلا چه خبر!؟
  • يادداشت : فرار از گناه
  • نظرات : 6 خصوصي ، 14 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + باران 

    تـا لحظـه ظهـور شما گريه مي کنم

    در رو به روي آيـنـه ها گريه مي کنم

    يک روز در غريبي تان ذوب مي شوم

    يعني تمـام داغ تـو را گريه مي کنم

    يک جمعه از شروع سحر با نبود تو

    يک ريز تا نماز عشاء گريه مي کنم

    رنگ تمام زندگيم جور ديگري است

    در سايـه نگـاه تـو تـا گريه مي کنم

    هر چند کـم، شبيـه تـو در گوشه دلم

    من هم براي کرب و بلا گريه مي کنم

    دارد غـروب مي شود امـا، نـيـــامدي

    يا مي کني طلوع، و يا گريه مي کنم

    اين جمعه هم نيامدي و قول مي دهم

    تـا جـمـعه ظـهـور شمـا گريـه مي کنم.
    سلام
    بازم ميگم آواي آشنايي كه انتخاب كرديد خيلي به دلم نشست. متشكر.
    يا حق
    پاسخ

    کي خواهد آود آن موعودي که ما منتظر اوييم اي يوسف زهرا بيا يا علي