• وبلاگ : از كربلا چه خبر!؟
  • يادداشت : زينب
  • نظرات : 1 خصوصي ، 3 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + گل نرجس 

    به نام حضرت حق

    کاروان محزون نور، در غروب غمگين با پاهاي تاول بسته آهسته راه مي‌پيمايد، آسمان تيره است و با چشمان اندوه بار اين کاروان خسته را نظاره مي‌کند، خورشيد تيره غم‌نامة يک زن قهرمان را مويه کنان مرور مي‌کند، زمين سخت آشفته و اوضاع به‌هم ريخته است. هر يک از فرشتگان چندين نيستان ناله دارند زيرا يگانه حجت خدا در روي زمين با آه سوزناکي به سوي سرنوشت محتوم ـ که همان شهادت در سرزمين کربلا است ـ به پيش مي‌رود، ابرها بس که دلگيرند بي‌قرار و با رنگ خونين از اين سو به آن سو مي‌دوند، زمين لرزان، و به قضاي الهي تن در داده است. وگرنه تحمل چنين اندوه سنگين ناممکن است، و نزديک است آسمان از جنايتي که به وقوع مي‌پيوندد فروريزد. چگونه مي‌توان آن حادثه را به تصوير کشيد که دست ياراي نوشتن و قلم توان تحرير آن را ندارد. اين کاروان پر از غصه مي‌رود تا در پهنة هستي عشقي بيافريند که امام حسين7 خداي آن عشق و زينب پيامبر آن است

    خداياي من، ما چه كرده ايم در راه اسلام؟

    در انتظار فرج...

    پاسخ

    ما هيچ نکرده ايم جز اينکه بدون آنکه بتوانيم از آن چيزي بفهميم تنهاي تنها اشک ريختيم اما باز هم بايد خدا را شکر کرد که اين اشک ها حاصل کاري نيست که ما براي سلام کرديم بلکه حاصل کاري است که اسلام براي ما کرده است