به نام حضرت حق
کاروان محزون نور، در غروب غمگين با پاهاي تاول بسته آهسته راه ميپيمايد، آسمان تيره است و با چشمان اندوه بار اين کاروان خسته را نظاره ميکند، خورشيد تيره غمنامة يک زن قهرمان را مويه کنان مرور ميکند، زمين سخت آشفته و اوضاع بههم ريخته است. هر يک از فرشتگان چندين نيستان ناله دارند زيرا يگانه حجت خدا در روي زمين با آه سوزناکي به سوي سرنوشت محتوم ـ که همان شهادت در سرزمين کربلا است ـ به پيش ميرود، ابرها بس که دلگيرند بيقرار و با رنگ خونين از اين سو به آن سو ميدوند، زمين لرزان، و به قضاي الهي تن در داده است. وگرنه تحمل چنين اندوه سنگين ناممکن است، و نزديک است آسمان از جنايتي که به وقوع ميپيوندد فروريزد. چگونه ميتوان آن حادثه را به تصوير کشيد که دست ياراي نوشتن و قلم توان تحرير آن را ندارد. اين کاروان پر از غصه ميرود تا در پهنة هستي عشقي بيافريند که امام حسين7 خداي آن عشق و زينب پيامبر آن است
خداياي من، ما چه كرده ايم در راه اسلام؟
در انتظار فرج...