نگاه خسته من
فضاي عصر غم آلود و خواب آلود
و حوض پر از آب
و بوي چمن
تهي ز فکر و خيالات
رها زهر چه بود و نبود
نسيم گذشت سوت زنان
قدم زنان به زير آسمان کبود
و من بروي ليوان چايي داغ چند گل نسترن چيدم
مسير بي خيالي مرا عطر چاي
ميپيمود (اگر صفحه اي براي شعر اختصاص يابد وبلاگ كامل ميشود)