سلام ((عکس در اندازه واقعي)
چشمانم چگونه خون فشاني نکنند و دستانم چگونه کاسه اي براي اشکهاي گرمم نشود در حالي که از گلشن هستيمان جز مشتي خاک و گرد و غبار پيچيده بر اسمان دلگير مدينه بر جاي نماند.مهتاب ناله سر ميدهد و به دنبالش اختران دل شکسته معجر سياه به صورت کشيده و زاري ميکنند و کدامين ابره ستبري ميتواند به به ظلمت رفتن افتاب مردانگي را بپوشاند که نامردان چه بي پروا معناي ستمگري را بر صفحه تاريخ بار ديگر به شکلي ديگر نوشتند. دلهايمان شکننده تر از هر شکستني ميشکند و قلبهايمان بلند تر از هر بار خداي بي پناهان را صدا ميزند که گناه به خاک خفتگان بقيع چه بوده است که زمانه هنوز هم به بيدادگري از انها بيداد ميکند؟به راستي زهراي اطهر اجرک الله يا صاحب الزمان را چه غريبانه اينبار به فرزندش ميگويد و ائمه بقيع چه مظلومتر از هر بار مظلوم مي شوند.و دنيا چه پست تر از هميشه خود نمايي ميکند.کاش در جوار خيمه سبز يوسف زهرا خانه داشتيم تا او در چنين ماتمي تنها نميماند نه؛کاش گناه کمتر ميکرديم تا او پرده انتظارش را از چهره اش به در ميکرداگر وهابيان(لعنت الله عليهم اجمعين) بقيع را که حرم مطهر امامان معصوم است ويران کرده اند ما ساليان سال است که قلب امامان را از گناهايمان ويرانه کرده ايمکاش لحظه اي به خود ميامديم ....
يا علي