به نام خداوند بخشنده دستگير
سلام.
گويند صاحب دلان چو رو به درگه خدا كنند اول براي يوسف زهرا دعا كنند. و حال من به امام زمان ميگويم هرچند بي وفا بودم و باز يادم رفت اما اي مهدي ميداني كه بار گنه بر دوش من است و رفت از سر من هوش من پس بنما كرم بنما كرم.
و انگار پاي ثانيه ها لنگ است وقتي دلم براي يوسف زهرا تنگ است.
ميخواستم در اين وبلاگ كسي مرا نشناسد تا راحت سخن بگويم اما مرا چه غم كه براي عشق امامم يوسف زهرا رسوا شدم.
يادم امد روزي كه نوشته بودم كه از امام زمان و دايي شهيدم دلگيرم اما اصل اين بود كه من بي ياد او ميميرم و ان گلايه تنها براي لوس كردن خودم پيش انها بود و دوباره ميگويم
يا ابا صالح المهدي (عج)
اي سراپا قصه شيرين شب اي كه بي تو ميكنم هر روز تب
اي كه دردت تيز مثل يك كمان اي كه ميميرم بيا با من بمان
اين بار دعا ميكنم كه وقتي امدي با مادرت زهرا بيا تا كه من از مادرت زهرا بخواهم كه خاك پاي تو باشم. و دعا ميكنم كه هر كس ارزوي ديدارت را دارد ارزويش را برآورده كني و يوسف زهرا را همگي ببينيم اما غم هجران دوباره را به كسي نده كه سخت سخت است وما را با خود ببر كه غم دوريت سخت سخت است و طاقت ما كم است.