نزديك به آخرين تصوير
به شفاف ترين تصور ممكن آبهاي متلاطم نزديك ساحل روي شنهاي نقره اي موجهاي آب رفت وآمد ميكردند
هزار شبح موهوم از پشت سايه هاي شب زده از مهتاب فرود مي آمدند و از آن دورها پيكره كشتي هاي مرده در آب محو ميشد
دنيا به همين شكل تنها بود و...
هنوز انتظار از پشت كرانه ها مهتاب بود