• وبلاگ : از كربلا چه خبر!؟
  • يادداشت : صاحب الزمان
  • نظرات : -9 خصوصي ، 8 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + رامبد 

    سلام!

    يه چن مدتي نيومدم به وب سر بزنم داشت حوصله ام سر ميرفت...

    خب حالا كه اصرارتون رو ميبينم ...باشه اين رنگ هم قبول....

    ما كه كوچه گرد وبلاگ شما شديم .....ا

    اصلا ميگيم مشكي رنگه عشقه....

    من حتما نظراتم رو براتون مينويسم نميذارم دريغ بشن...حيفه ديگه...

    مطلباي جديد خيلي گلن...ميبينم كه خيلي فعال شدين!

    به عبارت ديگه اي ول!

    كاري نداشتين؟...خب ديگه ما رفتيم به زندگيمون برسيم...

    ميشه من تو كوچه هاي وبلاگتون بمونم؟

    اگه خوش ندارين بگين ما رفع زحمت ميكنيم.....خدا يارتون.

    پاسخ

    بابا ايول چند روز بود تو كوچه پس كوچه هاي وبلاگ داشتم دنبالت ميگشتم كج بودي اما حال كه ديدمت خيلي حال كردم يا علي
    + رامبد 

    سلام

    اولا كي گفته من آب يخ خوردم بعدش هم جلو كولر خوابيدم؟

    گلو دردم مربوط ميشد به تيغ ماهي لا مذهب سلف كه خدا رو شكر بلافاصله بعد از نوشتن مطلب قبلي تو وبتون درد زائل شد

    اينا رو گفتم تا درسي باشه واسه همه كه حتي الامكان پيش داوري نكنن...

    ثانيا رنگ وبلاگ بدجوري تاريكه!

    ثالثا رو صفحه فقط يه شعر ميزنين خب اين يعني چي؟

    رابعا بعدا شاكي ميشين چرا طرفدار ندارين و وبتون غريبه....

    خامسا ما از روي دلسوزي گفتيم شما از روي طعنه گلو درد رو پيش كشيدين!

    6 حالا چرا عصباني ميشين

    هفتمن من ديگه رفتم!

    هشتمن! باي...!

    ثامنن....راستي اگه به دل گرفتين بذارين به اين حساب كه:

    يكي طلبت....

    پاسخ

    اولا چاکريم دوما خيلي ممنون سوما اين رنگو از ما بپذير چهارما يه وقت نظراتتو از ما دريغ نکني پنجما چشب مطلب بيشتري ميذارم ششما خدا را شکر که گلوت خوب شد هفتما يا علي
    + آزاد 

    سلام بنده ي خدا

    خيلي وقت نيست به وبلاگت سركي مي كشم

    اما خيلي وقته فقط دارم ظاهري از اعتقاداتمو يدك مي كشم ،گاهي بعضي نجواهاتو مي خونم و... ،مدتها بود يادم رفته بود قبلنا دلم برا حرم امام حسين تنگ مي شد ، گاهي دلم بدجوري هواي حرم رضاي عزيزو مي كرد ‍،دوست داشتم همه دنيامو بدم تا فقط يه لحظه صورتمو بچسپونم به پرده هاي خونه ي خدا ، فقط به اندازه يه پلك زدن پنجره هاي قبرستون غمبار بقيعو ببينم ولي ... اينقدر بد شدم كه ... چي بگم .فقط ممنون ،ممنون كه منو به دل فراموش شدم رجوع دادين ،خيلي خيلي التماس دعا

    خيلي خيلي هم خدا قوت داداشي.

    پاسخ

    سلام شايد آنچه ديديد تکه هايي بود از صفحه اي که من هم آنرا گم کردم باز هم منتظر شما هستم يا علي
    + رامبد 

    سلام عليكم

    رنگ پس زمينه وبلاگ خيلي تيره هست..

    آدم از زندگي مايوس ميشه امروز اومدم ببينم چيز جديدي گذاشتين يا نه...

    كه جواب شد همون نه!

    اگه اين طور پيش بره خيلي بد ميشه !

    نميدونم شايد منم الان از سر بيكاري اومدم داررم مينويسم

    به هر حال الان دارم از گلو درد ميميرم باهاس برم پي كارم مگه نه؟!

    نه بابا .... هيچكي از حال من خبر نداره .....

    . باي.

    پاسخ

    سلام چيز ديگه اي هم باز مزارم که بد نشه بعد چه قد گفتم آب يخ نخور و جلوي کولر نخواب ديدي آخر گلو در د گرفتي
    + صباح 

    هيچكس دل معشوقه اش را نميشكند اين درست است

    حتي آنهايي كه نميدانند هم گه گداري بر ميگردند عقب را نگاه ميكنند دنبال شخص آشنايي ميگردند.

    ما هر چه قدر هم كوچك باشيم دلهامان را به دعاهايمان گره ميزنيم و مثل فانوس رها ميكنيم در آسمان

    تا راه خودش را برود

    و يك مسير را تا كرانه هاي اوج روشن كند،خوش است.

    عشقي كه هست مزه ي اشكهايي شيرين است

    اشكهاي گمنامي كه هيچكس آنها را نميبيند وآنها در تنهايي خودشان ميدرخشند..........................

    پاسخ

    اما روزها و سالهاست کهادعاي عشق به صاحبي را داريم اما هر هفته و هر روز دل او را مي شکنيم
    + رامبد 

    من فكر ميكنم اگه يه جور ديگه مطالب رو عنوانش كنين بهتره

    اصلا از صفحه هاي گل و گشادي كه فقط با يه متن كوچيك پر ميشن متنفرم

    ميدونين گاهي اوقات متوسط نوشتن بهتر از ننوشتن و زياد نوشتنه

    ناراحت كه احيانا نشديد

    ناراحت شدن هم البته جزئي از زندگيه، سخت نگرفتن هم همينطور!!

    ما ديگه رفتيم..... به اميد اهميت دادن

    يا حق

    پاسخ

    باسلام ممنونم از اين که وبلگ براتون مهم بوده وسعي کرديد اونو نقدش کنيد
    + موسوي 

    با سلام

    به به تبريك مي گم،بلاخره به روز شد، تبريك مي گم به مدير وبلاگ،تبريگ مي گم به كسايي كه نظر مي دن،تبريك مي گم به اوناي كه سرك مي كشن اما نظر نمي دن، اصلا تبريك مي گم به خود وبلاگ كه زبون در آورده بود و از زبون حر نامي گلايه خود را از مديريت وبلاگ اظهار كرد، خلاصه تبريك به همه. دست مدير وبلاگ درد نكنه . خوب بود. در آخر به قول بايرام تو اخراجي ها(تقبل ا... و مريد باشيد)

    پاسخ

    از زبان خود وبلاگ: ما اينيم ديگه
    + صباح 
    سلام
    چشمانش لحظات زيادي به خانه ي پدر ياش مانده بود مي ديد که خيلي ها ميروند داخل خانه شان خودش حال گريه داشت مدتها ميامد درون خانه گلها را ميديد ياد مادرش که مي افتاد دوست داشت آغوش پدرش را بيابد و گريه کند هنوز تسبيح عزيز مادر را داشت
    عطر مادرش از آسمان فرود ميامد دلش تنگ شد کوچه هاي خاکي را طي کرد ملکوتيان را ديد که سلام کردند
    مردم او را نميشناختند ولي گه گداري انگار که آشنايي از کنارشان گذشته بر ميگشتند اين طرف وآن طرف را نگاه مي کردند.
    عصر بود چشمانش را اشک ميشست .
    يک شال سبز را انداخت روي دوشش رفت سمت مسجدش براي نماز و گفت:
    يا مادر غريبم ،زهرا.........................؛







    پاسخ

    حال من مينويسم : او که نمي دانست چه کند آخر مگر ميشود ادعاي عاشقي کرد و دل معشوق را به درد آورد آري او اين کار را کرده بود او گونه هاي معشوقش را با اشک تر کرده بود چون معشوقه ي او هر سه شنبه از اعمال او آگاه ميشود.يا علي