• وبلاگ : از كربلا چه خبر!؟
  • يادداشت : مادر1
  • نظرات : -2 خصوصي ، 4 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + صباح 

    به نام خدا

    فكر ميكنم اين صفحه هم اكنون تنها صفحه اي هست كه ميتوانم روي آن حرفم را يادداشت كنم شايد به خاطر نامش باشد....

    بله واقعا نام زيبايي داره

    يه طوري هست كه آدم دوست داره با صدا زدنش ،يكم...شايد هم يه دنيا گريه كنه...

    درسته كه آدم بايد ظرفيتش رو در مقابل هر گونه تاملات فكري افزايش بده...ولي من هم اكنون كه در حال نوشتن اين مطلب هستم نميتوانم اين مساله رو بخوبي درك كنم..

    استاد جامعه شناسي ام ميگفت :دانشجو بودن يك نقشه و لازمه پذيرفتن اين نقش ،پذيرفتن همه جنبه هاي زندگي فردي و دانشجو مآبانه است،فشار نقش حاصل ايجاد دلزدگي از اين نقش ميكند.

    با اين همه من كه تا اينجا سعي كرده ام از پس اين نقش خوب بر بيام

    ولي جنبه روحاني من الان در غليان است

    و اين صفحه نزديكترين حالتي بود كه ميتوانستم افكارم را بر آن نقش بزنم

    شايد سرود من از خطوط همين صفحه مرزهاي مكاني را بشكند و برود پيش مادرم و به جاي من كنار او بنشيند سرش را بگذارد روي زانويش و كلي حرف بزند كلي ترانه بخواند

    مادر مهربانم صورت او را نوازش كند و به روح من بگويد:

    اين قدر دلتنگي نكن !منم دلم ميگيره ها....!براي عيد بر ميگردي خونه...راستي چرا غذاهاي سلف رو نميخوري؟....)

    چقدر ملتمسانه اين خيالها را به هم ميبافم

    از اين كه اين صفحه به رنگ پاييز شد معذرت ميخواهم

    و از اين كه صفحه اي به اين نام وجود داشت بينهايت سپاسگذارم

    (تقديم به همه كساني كه مزه ي دلتنگي را به شوكت دوري چشيده اند.)

    پاسخ

    اون روز داشتم به کارها و اعمالم فکر ميکردم شرمنده شدم ، از خدا از پدر ومادرم از همه اونهايي که دوستشان دارم اما چه کنم که دوست دارم سرم را روي پاي مادرم بگذارم وروز ها بخاطر بي معرفتيم گريه کنم يا علي.