امروز سر كلاس اگر شعري رو ننوشته بودم مطئنا ميزدم زير گريه.. اين شعر رو تقديم ميكنم به همه كساني كه از خوابگاه متنفرند.
چشمان نازت اي پدر مانده به يادم
ديشب خيال پاك تو آمد به خوابم
مادر نگاه عشقناكت وه چه زيباست
با يادتان قلبي دگر شايد بسازم
از آسمان خوابگاه هر شب دوباره
من داستان اشكها را ميشمارم
ديروز را؛ امروز را ،فرداي خود را
از آمدن پيش شما چشم انتظارم
اسم مناسبتش را هم ميگذارم
(فردا حركت بسوي خانه ....بهشت...)