• وبلاگ : از كربلا چه خبر!؟
  • يادداشت : هندوستان
  • نظرات : 2 خصوصي ، 10 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + نازلي 

    دلم تنگ است و كاش مرزي ميان رفت و آمد نبود تا به دلم ميگفتم برگشتن به خانه نزديك است

    دل پاك من براي همه چهره هاي دوست داشتني خانه تنگ است و من از اين آمدن هر روز پشيمانم

    شايد اين آمدن ارزش سالهاي دوري را از بهشتم نداشت

    حسابي گم شده ام و دم غروبي.......دل پاكم تنگ است

    پاسخ

    يادمان نرود دوريها هميشه يادآور يزهايي هستند که آنها را داشتيم اما برايمان عادت شده اند مراقب باشيم که آن کسي که هيچ وقت از ما دور نمي شود به فراموشي سپرده نشود يا علي
    + حر 

    سلام، دلم برا اين وبلاگ واقعا تنگ شده بود، نسل واصل كه داره خاك ميخوره اما انگار اينجا هنوز رو پاست. خسته نباشيد.

    قطعه گم شده اي از پر پرواز کم است
    يازده بار شمرديم و يکي باز کم است
    اين همه آب که جاريست نه اقيانوس است
    عرق شرم زمين است که سرباز کم است

    پاسخ

    جالب اينجاست تا ما مي خوايم تو ذهنمون سراغ از بعضي ها بگيريم يه دفعه مي بينيم که انگار دل اونا هم تنگ شده و اومدن يه سر به ما بزنن اما از بازگشت حر اين آزاد مرد به کوچه پس کوچه هاي وبلاگ خوشحالم در حالي که ميدونم جايي نرفته بود
    + پروين 

    هوالحق

    بخوان دعاي فرج را دعا اثر دارد دعا كبوتر عشق است و بال و پر دارد

    ديگه سلام نمي كنم مي نويسم خداحافظ

    روزاي خوبي رو با اهالي كانون ياس داشتم هر چند دوره كوتاهي بود و هيچوقت اونا رو از ياد نمي برم شايد ديگه اون روزا تكرار نشه ولي شما تا هستيد استفاده كنيد

    تنها چيزي كه الان مي تونم بگم اينكه از سر تقصيرات من بگذريد و الان خيلي دلم گرفته كه ديگه بين بچه ها نيستم و نمي تونم از تجربياتشون استفاده كنم البته خيلي خوشحالم كه پايان اين همكاري با سفر مشهد تموم شد و انشاا... تو سفراي بعدي ما رو هم دعا كنيد

    دكتر شريعتي:

    برادرم از گرسنگي مرد و قبيله ام در عزايش گوسفندها سر بريدند!

    خداحافظ

    پاسخ

    ما هم از اينکه يکسال شما در کنار ما بوديد خوشحاليم و حال ناراحت که يک عضو ويک همراه ارزشمند را از دست مي دهيم شما نيز اين گروه را دعا منيد يا علي
    + ستاره ي سرخ 

    كافيست كمي تصور كنيم....

    نه به طعنه ي سپيدخيال....

    تصوري كه بگويد اشكال كار چيست.

    از نردبان كه توي حياط است برسم پيچك سبز....

    و دستمان اگر به او نرسيد...........................

    چه باك!نزديك است..

    ولي برسم ادب به حرمت عشق به التهاب حضور برسم پيچك سبز...

    بسمت خدا قدم بيادش زد

    به من بگو:

    اگر چه دست من به دست او نرسد!

    خيال كن!

    ........اگر فواصلمان زياد شده است!به چشمه ي چشمت

    به آن شبانه ترين گليم و مهر نماز....

    به قصه ي،او ميرسد اكنون!،

    نهايت ما همان خداست اي دل من.....

    به نام هند استعاره از كعبه و بت شكن بودن و يا نماز ظهر عاشورا

    و (از كربلا چه خبر؟)....

    در آن زمان كه شم همان،بوي نخل و قيام به هوش تو برسد......:

    دعا به جان شقايق، صدا ،صداي اذان، فداي آن رخ مه رو

    به روشناي سلام:

    برسم ادب

    عاشقانه قيام......

    (براي كلامي كه نگاشته ايد)

    پاسخ

    اگه مشکلي نيست مي خوام نظرتونو بذارم روي صفحه وبلاگ
    + غربت ياس 
    سلام بازم خوبه يكي هست كه هر از چند گاهي ما رو به ياد كربلا بندازه .ما آدما كه كار بزرگي برا امامانمون انجام نمي ديم حداقل يه يادي ازشون كنيم بازم خوبه.راستي از مطلب عاقل با احساس اصلا خوشم نيومد چون اگه عاقل و با احساس مي بودند بايد احساس ما رو درك مي كردند نه اينكه عقايدو تفكرات ما رو زير سؤال ببرند.گاه گاهي به نگاهي دل ما را درياب...آقا جانم فقط يه نگاه!!!
    پاسخ

    آخه ، خوب شد ÷س از مدت ها يکي طرف ما رو گرفت
    + قره داغي 

    براي دريا:

    اگه نظر من تورو ناراحت کرد ازت معذرت مي خوام.من اصلا قصد مسخرهکردن کسي رو نداشتم.فقط نظرمو گفتم.درسته که اين حرف ها حرف دل خيلي از ماهاست.ولي.....نمي دونم هر جور راحتي.

    آخه من يه کتاب دارم که هر وقت دلم براي خدا تنگ مي شه،مي يام و توش يه نامه براش مي نويسم.اينجوري هر چي که دلم مي خواد مي گم.کتابمو جايي هم مي ذارم که دست هيچ کس بهش نرسه.چون فقط براي اون مي نويسم.تو هم مطمئنا حرفهايي با خدا داري که نمي خواي کسي بدونه يا بخونه، پس پيشنهاد مي دم تو هم يکي براي خودت بگيري.نامه هاي خط خطي از عرفان نظرآهاري.(حالا ديدي من بي احساس نيستم)

    ولي حرفم همون بود که گفتم:

    راستي آيا کودکان کربلا

    تکليفشان تنها

    دائما تکرار مشق آب آب

    مشق بابا آب بود؟

    پاسخ

    اول بگم مگه نظرتون عمومي نشد به خاطر قطعي اينترنت بود و اين نظر رو پاسخش را همان دريا ميدهد
    + قره داغي 

    تو جلسه ي هفته ي گذشته کانون وقتي حرفش شد که گروه تئاتر سيلي خوردن حضرت زهرا رو اجرا کنه،مثل همون کاري که تو برنامه ي سردار بي سپاه شد،من خيلي ناراحت شدم.ياد مظلوميت حضرت زهرا افتادم.نه چون سيلي خورد،نه چون پشت در موند،نه....حضرت زهرا مظلوم هست چون ما ازشون فقط سيلي خوردن و پشت در موندنشونو يادمون مونده.ما يادمون رفته که دليل سيلي خوردن و پشت در موندن چي بوده.

    از رقيه فقط يتيمي رقيه يادمون مونده.ولي دليل اين يتيمي يادمون رفته.يادمون رفته وقتي بعد از گم شدن پيداش مي کنن اولين چيزي که از عمش خواست،باباش نبود،آب نبود،نون نبود.اون چيزي مي خواست تا باهاش موهاشو بپوشونه.ما چقدر به اين مسائل توجه داريم؟؟

    من تو مراسم عزاداري کسايي رو مي بينم که چطور براي ائمه گريه مي کنن ولي همونا چند ساعت بعد چطور انقلاب و ولايت فقيه و مقام معظم رهبري رو زير سوال مي برن.چرا؟

    خدارو دوست ندارن؟ائمه رو دوست ندارن؟نه اين چيزا نيست!شناختشون کمه.چون فقط رو احساستشون کار شده نه روي جنبه ي عقلاني اسلام.نمي تونن رابطه اي بين اسلام و انقلاب برقرار کنن.

    امام خميني ميگن که اون عزاداري مورد تاييد ائمه کامل است که کاربردي باشه و توش يزيديان زمان هم معرفي بشن.پس مراسم ما نبايد فقط گريه باشه بلکه بايد شناخت رو هم ببره بالا.

    باز هم تاکييد مي کنم که نگفتم احساسات رو بذاريم کنار.عقل و احساس در کنار هم مي تونن مفيد باشن.ضمنا ما با عقلمون توحيد و اسلام رو قبول مي کنيم.

    راستي الان استعاره ي هندوستان رو هم متوجه شدم.همينطور کنايه اي رو هم که توش بود.هر جور راحتيد.مدير وبلاگي گفتن. به هر حال صاحب اختياريد.

    پاسخ

    ما قرار نيست فقط به ظاهر بپردازيم که به نظر من در اين مسائل ظاهري وجود ندارد و هر چه هست باطن است
    + قره داغي 

    سلام

    بابا چند نفر به يه نفر؟؟؟غريب گير آوردين؟آخه جواب يه نظر دو تا پست مي شه؟احساساتي نشيد لطفا!!!خب شما جا داريد واسه نوشتن.ولي اشکال نداره.من با همين جاي کوچيک هم حرفمو مي زنم.آخه مي دونيد چيه؟

    چيه؟

    من آدم پرحرفي نيستم.

    اول جواب شما آقاي حاميدر:

    من نگفتم که احساسات رو کامل کنار بذاريم.ولي احساسات خالي کافي نيست.امام حسين با احساساتش قيام نکرد.حضرت زهرا به خاطر احساساتش پشت در نموند و نگفت يا مهدي!من ميگم هدف اين بزرگان بيان بشه.

    منم تو خيلي از مسايل با احساسم مي رم جلو ولي عقل مي تونه تاثير احساسات رو بيشتر کنه.

    حسين فهميده با احساسش به خودش نارنجک مي بنده و زير تانک مي ره.ولي چي باعث اين احساس شده بود؟

    عقل و شناختي که از اسلام و انقلاب داشت.

    پاسخ

    ما کي باشيم که بخواهيم در مقابل نظر شما بايستيم و اينو بدونيد نظرات افراد براي ما با ارزش و قابل تامل است يا علي
    + عاقل با احساس 
    فکر مي کنم تفکرات احساساتي_ي مثل تفکرات شما دودمان اسلام را برباد مي دهد.
    اصل اول مسلماني توحيد مي باشد و هر که اين اصل را با احساس بپذيرد کلاهش پس معرکه است.شما يا در جناح دشمن کار مي کنيد يا اينکه اصل عاشورا را نمي دانيد.بهتر است مطالعاتتان را در اين زمينه افزايش دهيد.
    پاسخ

    انگار تو اين روزا هيچکس حرف ما رو نمي فهمه يا شايد هم ما خيلي بد ميگيم که قرارمون دادند تو خط دشمن اما سوال من اينست چرا ما آدما عادت کرديم وقتي مي خوايم معرفت پيدا کنيم سريع دل و احساسات و همو رو کنار بذاريم کي گفته عقل و دل از هم جدان
    + نازلي 

    چه تصوير دلخراش و مغمومي.....

    مثل برزخ بود....

    پاسخ

    آري انقدر تصوير دلخراش است که حتي قادر به شنيدن ÷وسته اي از آن هم نيستيم