• وبلاگ : از كربلا چه خبر!؟
  • يادداشت : شبي خواب ديدم ...
  • نظرات : -1 خصوصي ، 4 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + صداي پاي آب 

    از ديرو ز قهر كرده بود قصد آشتي هم نداشت

    امتحانش را بد گذرانده بود

    دلش تنگ شده بود ولي بروي خودش نمي آورد بغضي همه اش همراهش بود وحتي نميتوانست زوركي بخنند....

    عصر كه شد نزديكهاي اذوون طاقت نياورد وزد زير گريه وگفت:

    خودت هم ميدوني نميتونم با هات قهر باشم حتما دل تو هم تنگ بوده كه دل من هم اين قدر تنگ شده.....

    من ديگه بابت امتحان ناراحت نيستم....آشتي؟

    و سرش را گذاشت روي مهر و توي سجده اش تا توانست گريه كرد و خدا آرامش كرد و انگار به او گفت:

    من از همان اولش هم اشتي بودم

    هم تو طاقت دوري ام را نداري و هم من.............

    امتحان لغو شد.