• وبلاگ : از كربلا چه خبر!؟
  • يادداشت : از اين هجران بي ديدار دلگيرم
  • نظرات : 1 خصوصي ، 1 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مهر 

    گمنام عزيز سلام....

    ]چقدر گفته هايت به دل نشست.....

    نميدانم اين روزها بر ما چه طور ميگذرد.....انسان به خيال خودش هزار جور فکر ميکند........فکر هايي که تلاءلوء روزهاي خدا را نويد ميدهد...

    گمنام ....نامت چقدر زيباست....!

    ميداني چرا؟

    وقتي روزهايي را جوار خاکهاي خونين کربلاي سرزمينم گذراندم...بسيار اين نام را ديدم....

    عاشقانه در دل افقهاي سرخ نوحه خوان با ابدان بي سر......

    گمنام عزيز...روي مرقدشان اين نام حک شده بود.....تا ابد سرخ و گلگون....

    نميدانم چرا اين گونه مينويسم....

    اما شعرم را آرام کنار گوش تو زمزمه ميکنم....گوش کن:

    تصورش ميکنم همان دم که قرآن خواند

    و گريه کرد و نماز خواند و درون سنگر ماند

    هنوز رد پاي گلوله روي سينه دوست

    به خيل خيالش گلاب مي افشاند

    و قطره ي اشک عاشقانه ترين

    سپاه درد را ز زخمها ميراند.....

    ولي،ولي به خدا قسم که هيبت او

    بسان نور ترس را ميترساند

    نفس نفس همه لحظه هاي آخر را

    به شمع غمين درس عشق ميفهماند...

    التماس دعا.

    پاسخ

    سلام.خيلي زيبا بود .من هم خيلي دوست دارم شعر بگم اما مثل اينكه مدتيه طبع شعرم كور شده.چقدر دلم امروز همواي امام رضا كرده آخه مثل اينكه دوباره كارواني راهيه اما دوباره دل شكسته مان را با كبوتران حرم به گرداگرد گنبد طلايي اش مي چرخانيم.علي پشت و پناهتان